-
چکیده ای از مناجات تحویل سال ایرانی به زبان پارسی
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 16:32
از پارس برآمدم.از پارسوماش.این گفته من است.کورش پسر ماندانا و کمبوجیه.من کورش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان ملال نرود.زیرا ملال مردمان ملال من است و شادمانی مردمان شادمانی من. بگذارید هرکس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید.فرودستان را دریابید.و هرکس به تکلم قبیله خویش سخن گوید.گسستن زنجیر ها آرزوی من است. ما شب...
-
بُز بُز قندی!!!
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 11:50
مامان موقع رفتن بعد از این که توصیه های ایمنی لازم رو کرده میگه: در ضمن اگه زنگ در ِ خونه رو هم زدند، از چشمی ِ در نگاه کن....اگه آقا گرگه بود،از نظر ما هیچ مشکلی نداره در رو باز کن !!! :))
-
یه بغل بهار ِ شیراز
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 18:06
درست روزی که پاسپورت من آماده شد و من هم داشتم برای تنها کشوری که تورهای ایران جا داشت هنوز یعنی مالزی و یا سنگاپور،جا رزو می کرردم البته به قیمت ِ خون پدر صاحب آژانس،و در عین حال به شدت غصه می خوردم که با این هزینه ی تور در واقع چیزی برای خودم دیگه نمی مونه و من عملا تنها کار مفیدی که می تونم در اولین تجربه ی سفر...
-
بگو فردا مال ماست....
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 05:05
کلا این اسفند ماه به خصوصیه! از جنب و جوش... از هیاهو.... همه در تکاپو و در هیجانند انگار.... خوشمزه ترین قسمتش برای من همین باز بودن مراکز خرید از صبح تا نصفه نیمه های شبه... حالا بماند که سال هاست هیچ استفاده ای از این جریان نکردم و نرفتم قاطی مردم...اما خوب بهم حس خوبی میده! می دونی! من از رکود و کسالت و کپک زدکی...
-
غزل دشنگه...
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 01:56
. غزل: مامی برم برام لژلب(رژلب) بخریم.... من: اما غزل.... -می دونم می دونم عزیزم چی می خوای بگی! ببین مامیه دشنگم! من که لژلب رو به صولتم نمی زنم که! لژلب برای لبه ! برای صولت نیست که هی میگی پوستت خلاب میشه! به لبم میزنم!! لب که خلاب نمیشه که! من: بله....درست می فرمایید شما ! و این گونه بود که یه رژلب لانکوم به قیمت...
-
ازدواج...
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 02:44
این روزها همه ی دورو بری های من در حال ازدواج و تشکیل زندگی و خریدن جهیزیه و اسباب و اثاث و خانه و ماشین و مراسم و این حرف ها هستند... من فقط یک بارش رو بس که بهم اصرار کردند برای خرید پرده همراهی کردم و آخر هم همونی رو خریدند که من پسندیدم... خواه نا خواه حال و هوای همه شون روی من هم تاثیر گذاشته... یه کم احساس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 04:40
اضطراری: یعنی تو این دنیا هیچکس نیست که بتونه به پدر صبا کمک کنه که کلیه اش رو نفروشه؟؟؟؟ من واقعا الان در توانم نیست!!!!!!!!!!
-
تو مجلس کشورهای مختلف چی میگذره؟؟!!
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 19:39
Italy Mexico Russia Somalia Korea France Taiwan Turkey Ukraine Iran !!!!! به قول داروغه ناتینگهام تو رابینهود: آسوده بخوابییییید... شهر در امن و امان است.....
-
شنبه ی همگی سرشار از عشق و شادکامی و موفقیت...
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 08:25
-بنده از دی شب تا کنون یک روند بیدارم تا مشت محکمی بکوبم به دهان ِ ...به دهان ِ....به دهان ِ... چه می دونم!! ۳۰ ساله داریم مشت می کوبیم به دهان این و اون...اینم روش! به دهان هرکی می خواهید بکوبید!! فقط حواستون باشه دستتون به دهان من نخوره!! -من از امروز مجددا تردمیل رو شروع می کنم و علاوه بر اون تصمیم دارم هر روز یه...
-
حال نهال این روزها...
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 19:15
نهال اعتراف می کنه که این روزها دلش زیاد میگیره و دلهره داره... نهال این روزها زیاد مضطرب میشه... نهال این روزها نظم زندگیش کمی بهم ریخته... نهال این روزها بی طاقته... آروم و قرار نداره.... همش داره با خودش کلنجار میره... . . . . . . . . . اما نهال می دونه که همه ی اینا طبیعیه و داره سعی میکنه با لبخند ،تمام معجزه های...
-
نیو لایف
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 04:10
می دونید رفقا.... الان من یه حال خیلی به خصوص دارم... یعنی خوب با کودک درون و ضمیر ناخودآگاه و خودم و اطرافیانم و همه و همه دعوا کردم(البته تو خیالم) و همه رو شستم و پهن کردم رو بند! بعد اونوقت الان خیلی لذت بخش به این نتیجه رسیدم که خوب دیگه بسه پاشو! راستش شبی یه چند قطره هم اشک ریختم! یعنی یه سی دی رضا صادقی تو ضبط...
-
زیباتر بباف....
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 03:44
هر هزار سال یک بار،فرشتهها قالی جهان را در هفت آسمان میتکانند تا گرد و خاک هزار سالهاش بریزدو هر بار با خود میگویند:این نیست قالیای که قراربودانسان ببافد،این فرش فاجعه است. با زمینه ی سرخ خون و حاشیههای کبود معصیت،با طرحهای گناه و نقش برجستههای ستم. فرشتهها گریه میکنند و قالی آدم را...
-
فکرم خیلی زیاده این روزها...
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 05:42
۵:۴۹ صبح چهارشنبه.... من: کودک درون: من: کودک درون: من: کودک درون و رفقا....: من: کودک درون و رفقا سرقبر من:
-
از سر بی خوابی...
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 03:59
ساعت ها از نیمه شب گذشته و من سرم داره از درد می ترکه و به خواهر مادر مسببین این تعطیلات خ.ر.ک.ی سلام میرسونم شدید ! و همین طور به مسببین ایران به دنیا اومدنم هم همچنین!!(اینو شما نمی دونید جریانشو! بعد میگم!) -------------------------------------------------- بعدهم این که خوب این شماره موبایل منو هیشششششکی...
-
بهانه های کوچک خوشبختی...
شنبه 24 بهمنماه سال 1388 14:38
دو روزه که افتادم توی تخت و با لپ تاپ ور میرم... تو شیراز ۲۰ نفر... مشهد ۱۵۰ نفر... وای خدایا... . . . . . . . . . . . حالا زندگی ام چی میشه...چقدر تنهام...چرا هیچکس نیست...دست هام یخ کرده...گاهی سرم رو سمت راست و به طرف شونه ا م بر میگردونم...چقدر جای تیزی چونه ی کسی که نمی دونم کیه رو شونه ها م خالیه... ...اشک هام...
-
اخیرا ۵شنبه ها هم خون جای بارون می چکه!
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1388 20:07
دلم خیلی زیاد گرفته....کاش کسی بود...
-
این نیز بگذرد...
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 12:54
امروز یه دفعه ای دلم از این همه نگرانی ام در مورد خوم گرفت و بعد مدت ها هق هق گریه کردم... خوب بود ...یه کم از اون همه بار و فشار تخلیه شدم... خیلی جالبه...اگه به عنوان یه دختر،به یکی که ازت خواستگاری کرده جواب منفی بدی ،متهم میشی به این که تو خیلی مغروری و خیلی خودخواهی و ...اگه تو یه هفته سه نفر رو جواب کنی ،از طرف...
-
غزل ورپاچه ی من مریض شده...
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 02:17
(هر کی نمی دونه غزل کیه،می تونه این جا رو بخونه... ) - غزل مریضه...به من نگفته بودند چون به قول خودشون می دونستن همون فاصله ی تا دیدنش حتما سکته می کنم. اسهال و استفراغ شدید که هنوز معلوم نیست ویروسیه یا مسمومیت. حمید و زهره هم یک هفته رفته بودند تهران وزارت بهداشت کارداشتند.اونا هم تازه فهمیدند و حمید که اصولا غزل لب...
-
قرص های مجاز و ایمن لاغری و کاهش وزن...
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 01:51
متاسفانه اون مطلب تناسب اندام و لاغری من باز نشد . الان هم فرصتم خیلی خیلی محدوده اما چون قول داده بودم و اینکه ظاهرا اگر راجع به سنگ پا هم بنویسم باز میپرسید اون قرص لاغریه چی شد،من فقط تو این پست راجع به قرص های مجاز و بی ضرر و واقعی می نویسم و یه پست دیگه ۳ نوع رژیم غذایی مفید رو میگذارم... چون نزدیک عیده و من می...
-
بَ غ َ ل ...
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 23:30
کلا تنهایی از اون حس های مزخرف و مسخره ی روزگاره... یعنی خیلی می خواد که ۲۷ سال تحملش کنی... حالا خود ِ خود ۲۷ سالم که نه! خیلی سخته که بخواد دست کم ۱۵-۱۶ سال تحملش کنی... تنهای تنها روزت رو شب کنی... یکی از افتضاح ترین زیر گروه های تنهایی،تنها غذا خوردنه! یعنی دیگه یه وقتی برات چندش آور میشه!! تنهایی سینما رفتن،فیلم...
-
هه...
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 01:23
تشریف بیارید ادامه ی مطلب!! به اتفاق یکی از دوستان به آرامگاه سعدی رفته بودیم. پس از خروج تابلویی تبلیغاتی توجه مرا جلب کرد. موضوع، دیدار قریب الوقوع رییس جمهور از شهر شیراز بود. دوستداران آقای احمدی نژاد، در آستانه انتخابات با خوشحالی تمام تصویر ایشان را، به همراه یکی از اشعار سعدی پیشکش کرده بودند ... شعر دستکاری...
-
فردا روز دیگری است...
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 01:02
این پست رو می نویسم که فقط بخندید باشه؟؟ . . . . . . درست فردای روزی که پست قبل رو نوشتم،صبح به بدترین شکلی روده ام خونریزی کرد!!! :) و هنوز هم ادامه داره و احتمالا که نه! حتما باید مجددا کلونوسکوپی بشه... بعدش اومدم از در خونه برم بیرون،یه پسر پرروی( ....)دم در پارکینگ با نیسان پارک کرده بود،ایستاده بود دستش رو زده...
-
فقط این تذکر نداده بود که شکر خدا داد و راحتمون کرد...
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 02:25
ظهر داشتم با آقای رییس سابق(می شناسیدش که؟) صحبت می کردم.بعدش صحبت سر روده و معده ی من شد(یعنی اون پرسید) بعد میگه: ببین! تو آدم ایده آلیستی هستی...اصلا متفاوتی...نگرش و بینش ات با خیلی ها تفاوت داره...خیلی پاکی...معمولی نیستی و جالب این که یه مرد بعد از آشنایی و همکلامی با تو،سطح توقعاتش از زن ها بالا میره!!!!(جل...
-
شما هم دیدید؟
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 01:35
ببین چقدررررر خدا زده تو سرمون که به جایی می رسیم که هی تند تند و بلند بلند،از صفحه ی تلویزیون قربون صدقه ی کواکبیان میریم !!!!! . . . . . . . . . . بابا داشت برگه تصحیح می کرد،هی بهش می گفتیم بلند شو بیا ببین! کواکبیان همه شون رو پودر کرد!می گفت نه! من اگه« ح.ش» رو ببینم حالم بهم می خوره ،برگه های بچه های مردم زیر...
-
قر و قاطی...
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 02:30
روز پنج شنبه همین طوری یه دفعه به پدرم گفتم که من اصلا خوشم نمیاد که اون جریان آدم ربایی رو پیگیری کنم ولی عقیده دارم هرچیزی رو که به من مربوط میشه روش نظارت داشته باشم تا از کنترلم خارج نشه...بنابراین برام خیلی عجیبه که چی شد و بالاخره کلا چند سال برای پسره بریدند و اینا ...که پدرم گفت من نمی خواستم بهت بگم ولی ۱ ماه...
-
خداشاهده که حاضرم برم افغانستان ور ِ دل طالبان زندگی کنم!!!!
جمعه 18 دیماه سال 1388 13:21
از بعد عید امسال که شماره ی تلفن همراهم بعلت استفاده از اینترنت موبایل و هزینه ی سرسام آورش قطع شده بود،دیگه وصلش نکردم! اول یه همراه اول گرفتم که اونم بعد یه مدتی به خاطر اشتباه وارد کردن پین کد سوخت! و بعدم ایرانسل دستم بود که اون رو هم روم نمی شد به خیلی ها بدم!! دیشب حوالی ِ ساعت ۱۰ یه میس کال از یه موبایل تهران...
-
غزلکم...
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 19:50
اومدم کافی نت به نیت این که کلی بنویسم و احیانا در حین نوشتن کمی هم گریه کنم همین جوری قربت الی الله،که مطابق عادات سنواتی،وقت ناراحتی شدید و نیاز وافر به حرف زدن و درد دل کردن،کلا میوت شدم و رفتم رو سایلنت!!!!! بنابر این فقط با همه ی وجود ازتون می خوام که برام دعا کنید و انرژی مثبت بفرستید تا بتونم زندگی ام رو به یه...
-
بوی پیروزی میاد....
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 19:52
یه خانم پیر رو سوار کردم صبح،در همون حال داشتم تلفنی به دوستم می گفتم دیروز همشون مستقیم حمله می کردن به صورت طرف و سوار ون میکردن طرف رو و میبیردند... تلفنم ذکه تموم شد پیرزنه که قطعا بالا تر از ۹۰ سال داشت،گفت: خدا ذلیلشون کنه به حق علی ولی ننه غصه نخور! دیگه هم نمی خواد بری لچک بخری ننه،این مدت همون روسری کهنه هاتو...
-
ریلکسسسسسسسسسسسس....
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 00:33
اگه زندگی سخت شده … اگه حقوق شرکت کمه... اگه پاداش نمی دن. . . اگه اضافه حقوق نداری... اگه دیگه امنیت شغلی نداری... اگه قسط هات عقب افتاده... اگه و ... واگه ..... و...... بهترین کاری که میتونی انجام بدی اینه که … . . . . . . . . . . .
-
من کی هستم؟!
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 00:21
من کی هستم؟! ============ ========= من« دوشیزه مکرمه» هستم وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود. ============ ========= ===== من «مرحومه مغفوره» هستم وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم . ============ ========= ========= = من «والده مکرمه» هستم وقتی اعضای...