-
...
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 04:28
آنه... تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟وقتی روشنی چشمهایت درپشت ِ پرده های مه آلودِ اندوه پنهان بود. با من بگو ازلحظه لحظه های مبهم کودکیت! از تنهایی معصومانه دستهایت... آیا می دانی که درهجوم دردها وغم هایت ودرگیر ودار ِ ملال آور دوران زندگیت، حقیقت ِزلالی ِ دریاچه نقره ای نهفته بود... آنه ! اکنون آمده ام تا...
-
الو اورژانس!
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 05:23
-همکاری که منتهای برخورد باهاش توی راهروهای اداره است و نهایتا یه سلام و اکثریت قریب به اتفاق مواقع از چشماش می خونی که داره دنبال ارث پدرش میگرده تو چشات،اون وقت نمی دونم شب تا صبح دچار چه تحول و دگردیسی ای شده که صبح ساعت ۷:۴۵ دقیقه به منی که تازه نیم ساعته خوابیدم زنگ میزنه و از من دستور رژیم غذایی می خواد و خیلی...
-
بدون شرح...
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 04:21
دکترها بهش گفتن دخترت مشکل قلبی داره و تا الان نمی دونستید.بنابراین نمیتونید عمل زیبایی بینی و فک انجام بدید چون پر ریسکه و از نظر قلبی منع داره.باید هرچه سریع تر به قلبش برسید... اونوقت با یه نیشی که تا بناگوش و بازه و انگار دکترها دارن براش جوک تعریف می کنند،میگه: نه ایشالله میره عمل میشه،خوشگل تر میشه...عروس...
-
حرف راست رو از بچه بشنو...
شنبه 10 مهرماه سال 1389 00:52
عمه خانم من که توی یه مدرسه توی یه منطقه ی فوق محروم تدریس می کنه به شاگردهای کلاسش می گه باید تا هفته ی دیگه برای فلان مورد ...تومان پول بیارید.... بعد از دو هفته که همه ی کلاس میارند جز یه نفر،عمه خانم که فکر می کرده بچه پیغام رو به والدینش نرسونده یا اشتباهی رسونده بچه رو می خواد و... : عمه خانم: به پدرت گفتی که...
-
قیر-قیف-باراک اوباما-ننه ی ننه ی من!!!
شنبه 3 مهرماه سال 1389 12:15
پیرو اون جریان اقامت و اینا،اداره ی ایمگریشن به برادره هم اوکی داده و کارای اونم درست شده!!حالا اونوقت یه جریان دیگه پیش اومده!! نه خدایی فکر کن!! تاریخ تولده دقیق پدر و مادر ِ مادره رو(مادر من) رو خواستن!! بعد اینا سالش رو می دونند اما چه روزی و چه ماهی رو نه!!!!!! حالا امروز بعد از این که زمین و زمان ریختند بهم و...
-
ساده،اما پراکنده
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 05:25
-ماه مهر،نه تنها برای من یاد آور ِ خاطرات خوش(!!!!) مدرسه نیست،بلکه مهم ترین چیزی که باعث میشه من پاییز رو دوست داشته باشم اینه که یادم میاد که بچه مدرسه ای(حساب دانشگاه جداست) نیستم و حتی دلم نمی خواد ریخت ِ مدارس سابقم و پرسنل ِ حزب اللهی و عقده ای و چندش آورش دهه های ۶۰ و ۷۰ رو ببینم! -فکر می کنم در زندگی ِ هر زنی...
-
گردهمآیی های زنانه...
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 04:42
دلم یک محیط زنانه و یک جمع زنانه و دحترانه می خواهد...منحصرا دخترانه...زنانه... . . . هرچقدر زن-دختر روشنفکری باشی و امروزی،اهل شعر و سیاست و کتاب و حضور فعالانه در اجتماع... که صبح اول ِ وقت، پیش از چشمهایت،صفحات مهم خبری دنیا را باز کنی... که هر آخر هفته به جای مهمانی و مسافرت و شب نشینی و پرسه زدن های معمول ، با دو...
-
تجسم ِ یک رویا...(رویاهای یک نهال)
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 04:37
زن که باشی،هر چقدر هم مستقل و متکی به نفس،هرچقدر هم قَدَر و محکم و استوار،طوری که در اجتماع و در هر شرایطی،متانت و وقار و قاطعیت ات آشکارا و پنهان قابل تحسین باشد و همیشه موازنه ی ظرافت ِ زنانگی و صلابت ِ اجتماعی ات را حفظ کرده باشی ، وقتی میرسد که «دخترک» ِ لوس و محتاج به توجه ِ درونت سرکش میشود...بهانه گیری می...
-
همچین جامعه ی پسر پَرستی داریم ما!!!
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 16:48
اداره ی ایمگریشن ضمن تایید اقامت مامان و باباهه،نگفته نمیشه،بلکه گفته از ۳سپتامبر داریم کیس پسرتون رو بررسی می کنیم،اونوقت الان مامانه از ترس این که نکنه یه وقت نشه،و پسر ِ تاج ِ سرش،گُمپِ گُلش* ،دردونه ی حسن کبابی اش،زبونم لال،خدای نکرده، یه کم دیگه ایران بمونه ،نه تنها سَر ِ ما رو خورده و برده،بلکه به طور بالقوه و...
-
از هر دَری ، وَری...
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 08:26
کمی تا قسمتی ۳۰ یا ۳۰: -رادیو ف*ر*د*ا رو گذاشتم روی وبلاگ.برنامه ی ساعت ۱۰ شب به وقت ایران و یا تکرارش ساعت ۱۲ ظهر فردا رو حتما از شنبه تا چهارشنبه گوش کنید...اگه اداره یا سرکار هستید و اسپیکرها باز هست،مراقب باشید. ۲-گاهی می نویسم و بعد حذف می کنم...من چی بنویسم تا وقتی شیوا نظر آهاری ها و علی کریمی ها و محمد نوری...
-
نیو لایف
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 00:07
می دانی... زن که باشی،دختر که باشی،از خانواده و محیطی با دیسیپلین های تربیتی ِ مضحک ِ ناشی از فرهنگ و قوانین متحجر و عقب مانده و متعصبِ ایدئولوژیک هم باشی، از نسلی که فاصله ی فکری و رفتاری اش با نسل پدر و مادر ،معلمان،حاکمان، و اکثریت ِ قدرتمند و مسلط به زندگی و هستی و اندیشه و گفتار و کردارت،فرسنگ ها،نه!کیلومتر ها هم...
-
چند راهکار ساده برای تناسب اندام و لاغری
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 09:44
۱-از معجزه ی دم کرده ی چای سفید +سبز برای لاغری به هیچ وجه غافل نشید(تاثیرش بی نظیره ضمن این که چای سفید سرشار از خاصیته) . ۲-اگر اضافه وزن های بیشتر از ۲۰ کیلو دارید فقط پیاده روی ِ محدود(طبق تجویز پزشک معالج) در سطح صاف و شنا (یا آب درمانی) برای شما مناسبه... ۳-کلا از معجزه ی ورزش غافل نشید ...هر روز،روزی دست کم ۱...
-
عصیان های یک مبتلا به سندروم پی ام اس(سندروم قبل از قاعدگی)
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 18:51
تمام لوازم و وسایل اتاقم رو ریختم بیرون...از عمد ریختم تا به بهانه ی اونم شده اتاقم رو فنگ شویی کنم...کاملا احساس می کنم زندگی ام به جریانِ انرژی احتیاج داره...همه چیز...حتی افکارم...حتی اطرافیانم... مدتیه که عوض شدم...کاملا عوض شدم...احساس می کنم به اندازه ی کافی،و حتی خیلی بیشتر از اندازه ی کافی به همه،فرصت دادم و...
-
حق مسلم خواننده ی وبلاگ است که نوزادی صاب وبلاگ را ببیند...
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 04:11
حذف شد...
-
سرزمین من
جمعه 22 مردادماه سال 1389 03:45
رفقا چند تا نکته ی دستور زبان پارسی بود که به حق نمیشه مثل بقیه ی دستور زبان به اون صورت بی خیالش شد،به این خاطر که به شدت هویت ملی ما رو به بازی گرفته.اینه که گفتم با شما هم در میان بگذارم(هرچند که حتما خیلی ها می دونند) تا اگه بشه با همدیگه سعی کنیم که تمرین کنیم به شیوه ی درست در این موارد گفتگو کنیم.... اول: واژه...
-
کاهش وزن از طریق شستشوی مغزی
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 15:39
این روش بسیار بسیار ساده است. این دو برنامه کاهش وزن از طریق شستشوی مغزی یکی سریع و دیگری ملایم ، شما را ملزم میکند که یک سری جملات تاکیدی را روزی چهارصد تا پانصد بار تکرار کنید. این جملات تاکیدی ممکن است گاهی شما را به چالش و مبارزه بطلبند، جملاتی مانند: «مـن .... کیلو وزن دارم» (وزن مطلوب خود را به جای نقطهها قرار...
-
روزمره های نهال-۲
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 03:56
گفته بودم که فقط روزمره نویسی می کنم یه مدت.... . . . . . . . . . . این هفته من تقریبا هر روز به خاطر خرابی ماشین یا تو خیابون موندم و یا تعمیرگاه بودم! از کار و زندگی واقعا افتادم!! من ماشینم رو خیلی دوست دارم...یعنی جزو معدود چیزهای مادی هست که به من احساس آرامش میده! دلیلش هم اینه که خیلی از تنهایی های من رو پر کرد...
-
نهال روزانه نویس می شود :
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 04:03
۱-احتیاج دارم یه مدت بی هیچ سبک خاصی،فقط روزانه هام رو بنویسم.پس از این بعد بیشتر می نویسم! **************** ۲-اگر شما هم مدتی است که به شدت کسل و بی حال و بی حوصله شدید،اگه حوصله ی هیچکاری ندارید،اگه احساس می کنید دلتون می خواد در طول شبانه روز فقط بخوابید،بدانید و آگاه باشید که این چیزی نیست جز تاثیر امواج پارازیتی...
-
چه شرافت ارزان...
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 03:45
امروز {هم} ماشین تو خیابون و توی حرکت خاموش شد و من عین ۴ ساعت یه لنگه پا تو خیابون ایستاده بودم و فقط دلم یه شونه ی مطمئن و امن می خواست که تکیه بدم بهش و زار زار اشک بریزم...نه از ضعیفی! نه از درماندگی! نه از عجز! بلکه...از شالاتانی و نامردی مردمی که بهشون اعتماد می کنی و اونا هم جواب اعتمادت رو خیلی خوب میدند......
-
به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو
شنبه 2 مردادماه سال 1389 01:17
هرگز از مرگ نهراسیدهام اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود. هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد. جُستن یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن و از خویشتنِ خویش بارویی پیافکندن ــ اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم. یک دهه از...
-
من چه طوری ام مگه؟؟
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 06:54
مکالمه ی ۷-۶ دقیقه ای بین من و خواستگار سابق،در فروشگاه لوازم التحریر... بعد از سلام علیک و تعارفات و احوالپرسی های روزمره(از طرف اون البته! وگرنه من می خواستم مطابق عادات سنواتی از اسم و رسم ِیه حیوون بیچاره استفاده کنم و مثل همون حیوونه سرم رو بندازم پایین در برم!!) و در پی این سوال ِ ساده و کلیشه ای من که : من: خوب...
-
تجسم ِ یک رویا...
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 03:15
یه وقت هایی هست در زندگی،که هر چقدر هم تا به حال مستقل و خودکفا و واقع بین بوده باشی،احتیاج پیدا می کنی به کسی ،که تمام خستگی ها و نگرانی ها و دغدغه ها و حتی لوسی هات رو با خنده در آغوش بگیره و با طمانینه و محکم و لبخند زنان بهت بگه: باز چی شده که دختر کوچولوی لوس من داره نق میزنه،بهانه میگیره،قهر کرده... بعد تو...
-
طبیعت هم گاهی اشتباه می کند...
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 06:22
فکر کنم این ماه دچار سندروم بعد از قائدگی شدم اشتباها!!!
-
اندر باب گفتگوهای پیش از ازدواج :
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 05:46
آقا : وای من واقعا بچه می خوام...خیلی زود خانم : لازم نکرده!! من خودم هنوز بچه ام!! آقا : اون که آره! اما من بچه از اون نوع(!)هم می خواهم! فکر کن...صبح زودتر بیدار میشه...بعد سر جاش برای خودش صدا در میاره..آواز می خونه...آخی... خانم : نمی خواد! خودم هر صبح کله ی سحر پامیشم برات چه چه میزنم!! خوبه؟ آقا : نه فکر کن...
-
فلورانس اسکاول شین :
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 03:41
زنی نزد من آمد تا شفاعتی کنم اورا که توانگر شود.این زن چندان به امور خانه اش توجهی نمی کرد و منزل او در هم ریخته و نامنظم بود. به او گفتم : "اگر می خواهی ثروتمند شوی باید منظم باشی .همه دولتمندان منظم هستند، و نظم نخستین قانون کائنات است.و افزودم : تا وقتی در جاسنجاقیت کبریت سوخته افتاده باشد متمول نخواهی...
-
لطفا مراقب افکارت باش!
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 06:14
۵ قاعده کلیدی موفقیت تضمینی در تمام صحنه های زندگی : - قاعده اول : اگر به این نتیجه رسیده ایم که کاری باید انجام شود پس بدون هیچ بهانه جوئی و معطلی و با جدیت کمر همت ببندیم که آن کار انجام شود . - قاعده دوم : کاری که باید انجام شود را همین الان انجام دهیم . - قاعده سوم : مهم نیست که از کاری که باید انجام شود خوشمان...
-
افسردگی در ۷:۳۴ دقیقه ی صبح!!
شنبه 5 تیرماه سال 1389 07:34
فقط یه نهال می تونه شب تا صبح نخوابیده باشه و برای بار بی نهایتُم فیلم پیشنهاد بی شرمانه رو دیده باشه و الان افسرده و بی حوصله ندونه دلش برای رابرت ردفوردِ دوست داشتنی! بسوزه،برای دمی مور بسوزه یا برای وودی هارلسون... . . . . . . . . . . . . دلم می خواد بعد از غروب برم حافظیه...دستامو بکنم تو جیبم و تمام محوطه رو قدم...
-
اینرسی
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 01:56
امروز را به پرسه زدن تلف می کنید، به امید اینکه فردا دوباره این کار را از سر می گیرید و روز بعد سستی بیشتر. هر تردید و دودلی یک تاخیر به دنبال دارد. و روزها با تاسف از روزهای از دست رفته تلف می شود. آیا شما فردی قاطع و جدی هستید؟ اگر چنین است همین لحظه ها را دریابید. تنها کافی است برخیزید و وارد میدان کارزار زندگی...
-
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است...
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 00:59
فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد که مبارزه با بد حجابی شدت بیشتری پیدا خواهد کرد و جریمه نقدی برای خانمهای بد حجاب در نظر گرفته شده است.سردار خاطر نشان کرد که ..* گشت هاتف* .. نیز مبارزه با رابطه نامشروع دختر و پسرها را زیر نظر خواهد گرفت و هر دختر پسری که توسط این گشت گرفته شود تحویل پزشکی قانونی خواهد شد و اگه رابطه...
-
برای کشورم
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 04:20
طفلی به نام شادی دیری است گم شده است با چشمهای آبی براق با گیسویی بلند به بالای آرزو هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما: یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر «شفیعی کدکنی»