خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

فردا روز دیگری است...

این پست رو می نویسم که فقط بخندید باشه؟؟  

 

درست فردای روزی که پست قبل رو نوشتم،صبح به بدترین شکلی روده ام خونریزی کرد!!! :)  و هنوز هم ادامه داره و احتمالا که نه! حتما باید مجددا کلونوسکوپی بشه...

 

 

بعدش اومدم از در خونه برم بیرون،یه پسر پرروی( ....)دم در پارکینگ با نیسان پارک کرده بود،ایستاده بود دستش رو زده بود به کمرش می خندید میگفت ماشینم رو جابه جا نمی کنم! 

 

 

بعدش رفتم اداره که بر خلاف میلم و علیرغم خودداری و خود خوری این سال ها،مجبور شدم خیلی تند با کارمندم صحبت کنم چون نشسته بود دستش رو گذاشته بود رو دستش و میگفت به من چه که کار کنم! تقصیر شماست که دقت نکردید! ! (تنها کاری که بهش محول کرده بودم،این بود که تو کامپیوتر پرانتز ِ دور ِیه کلمه رو که پشت کلمه این جوری)( قرار گرفته بود اصلاح کنه!)    

 

 

 

اول صبح پنجشنبه،علیرغم همه ی حرفها،اومدم یه پست سرتاسر انرژی گذاشتم این جا که درست موقع پابلیش کردن پرید!!!

 

باز دوباره پنجشنبه صبح،تو خونه،یه لامپ ۲۰۰ رو وصل کردم به پریز برق اتاقم، تا یه کم روشن تر بشه،بعدش رفتم درش بیارم که لامپه افتاد پشت دستم و دستم با شدت هرچه تمام تر و استخوان سوز تر سوخت و جزغاله شد!!! 

  

 

:)) بازم بگم؟؟ بگم؟بگم؟؟ 

 

 

ولی هنوز دارم می خندم و به طرز شگفت آوری منتظر یه فرایند خوشحال کننده ام...همین حالا! 

.. 

پ.ن: 

 

مستخدم اداره  با عصبانیت و عتاب و خطاب میگه: پشت دستتون(همونجا که سوخته) جای یه زبون دراومده! ۱۰۰ بار بهتون گفتم هر روز(!!) اسپند دود کنید! چشم که ندارند که!! راه که میرید با غیییییییض(!!!) سرتاپاتون رو نگاه می کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  

 

...همچین با چشماش ادا میاد که پقی میزنم زیر خنده!!!

شیرازی ها میگن : درونم خودم رو سوزونده بیرونم مردم رو!!!   فک کن...من هر روز دور سر خودم اسپند بگردونم!!!

آقای رییس سایق وقتی جریان دستم رو شنید(در جریان خون ریزی ام بود)، با خنده میگه مطمئنی خدا غضبت نکرده؟؟؟ 

 

میگم نه! اتفاقا من با خدا خیلی هم رابطه ام خوبه...منتها یه کم حوصله اش سر رفته،بازی اش گرفته...داره بازی می کنه باهام... ما با هم خیلی از این شوخی ها داریم!!! 

 

ولی جدی من عصبانی نیستم...می دونم که خبرهای خوب در راهند و فاصله شون تا من ،به اندازه ی یه پلک زدن و خواستن از ته ِ دله... 

 

 

برام دعا می کنید؟؟یا انرژی مثبت؟؟ 

 

 

همتون رو دوست دارم...خیلی خیلی...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
north جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ق.ظ

بوسسس

خادم جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام
خسته نباشید
عجب اوضاعی نهال خانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی چی؟
فکر میکنم باید درونتون را از این وضعیت نجات بدید همون کاری که میخواید انجام بدید متتهی رایانه هم داره مقاومت میکنه ولی نه حتما میدونید که تحول در درون کار ادمهای بزرگه؟اره انی که من درون شما سراغ دارم انجام این تغییر را براحتی اب خوردن برا شما میبینم بنابراین دست از لجاجت با خودتون بردارید و خودتون را مجددا رفریش کنید تازه تازه .......................
فکر میکنی نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا من که مظمئن هستم حالا بیائید امتحان کنید اینکه کار سختی نیست حداقل بخاطر ماها اینکار را بکنید
موفق باشید
مواظب خودتون باشید
راستی وانتی همون پسره مرو.............نبود؟
شوخی...............

والا چکار باید می کردم که نکردم...

خیلی دارم سعی می کنم دیدم به همه چیز مثبت باشه...
توکل به خدا...
التماس دعا...

بیتا جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:11 ق.ظ


این بالایی ها همش انرژی مثبت بودا .
دعا هم میکنیم .چشم

بوسسسسسسس
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
می بوسمت از ته دل

بهار جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ب.ظ

عزیزم من کلی انرژی مثبت برات فرستادم...
ایشالا زود دستت خوب بشه، همینطور مشکل روده‌ت...
خیلی خیلی زود خبرهای خوب از راه میرسن...
تو فقط مواظب خودت باش...

مرسیییییییییییییییییییییییییییی
همش رسید......

مرسی از انرژی مثبتت...

چشم...
می بوسمت...

yalda جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

hameye ma ham shoma ro doosr darim nahal khanoom[,vali jadan kheili movazebe khodet bash,to ro khoda in roodato behesh beres,,man barat az tahe ghalbam arezooye behtarinharo daram,omidvaram be zoodi har chi ke mikhahi beshe.
movazebe khodet bash,
miboosamet,payandeh bashi:]

مرسی از این همه آرزوهای خوب...
من هم خیلی دوستتون دارم...
دارم همه ی توانم رو جمع می کنم برا خودم یه کار اساسی کنم...
همه ی انرژی ام رو می گیره این خون ریزی...

maahoor جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

بوسسسس خیلی زیاد ماهور جانم

[ بدون نام ] جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ب.ظ

(دعا)
همه مریض ها شفا پیدا کنند
همه به آرزوهاشون برسند
همه ی دردا رفع بشه...

سلام

مرسی از این همه دعاهای خوب...
چگونه ای ای پسر؟؟چرا نیستی؟

آوامین شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ق.ظ

من که پر از موج منفی ام اما برای تو از ته دلم دعا میکنم و موج مثبت میفرستم ...مواظب خودت و سلامتیت باش !
دیدی لازم شد دوباره بهت بگم نهال منو دوست داشته باششششش؟!در دسترسم نیستی ها !!!
امیدوارم همیشه خوب باشی ...همیشه بخندی و از دل بخندی ...
بوسسسسسسسسسسسسسسسس

فقط برات دعا می کنم فوق یه جای دیگه قبول شی و بری آوامین!
خدایا..دریاب...

دایانا شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:50 ق.ظ http://dia.blogsky.com

سلام نهال جون
اولین باره ازین ورا رد شدم و حسابی جذب وبلاگت شدم.
خیلی خوشم آمد که اجازه نمیدی بدبینی زندگیتو خراب کنه . امیدوارم بدنبال اینهمه موج نه چندان دلچسب!!! یه اتفاق فوق العاده دلچسب داشته باشی. چیزی که خوشحالت کنه
تو هم منو دعا کن. منم بد جوری درگیرم...

سلام عزیزم

خوش اومدی خانم

مرسی از این دعای خوبت...

حتما دعات می کنم...

امیدوارم به بهترین شکلی به آرامش و شادکامی برسی

می بوسمت...

شهره شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ق.ظ

سلام عزیزدلم
مثل اینکه خدا خیلی دوست داره میدونی چرا؟فکر کنم این شعرو شنیده باشی
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند
البته من مطمئنم در کنارش کلی چیزای خوب میده (معجزه های باورنکردنی) ولا هیچ کی مقرب نمیشد (ایشالله هیچ وقت هیچ مشکلی برات پیش نیاد و من مطمئنم خدام هیچ وقت برای بنده هاش بد نمیخواد)
ایشالا دستت زودی خوب میشه عزیز دلمجگرم کباب شداین انرژی منفیای پدر سخته رو بکش خدایا
راستی در مورد کاترین پاندر حتما کتاباشو معرفی کن ممنونت میشم یا لوییز هی و اسکاول شین خلاصه هر کی یا هر کتابی که میدونی عسل اگه هم بنویسی فکر میکنم همه استفاده میکنن
خیلی خیلی دوست دارم (این جمله سر شار از انرژی مثبته)
قربونت
خدا پشتو پناهت(ماااااااااااااااااااااااااااااااااااااچ)

دستم آره بد سوخته...
من به نظم و مهر و عشق و حکمت الهی هنوز هم امیدوارم...
آره واقعا می نویسموووشاید به درد یکی خورد...

می بوسمت خیلی زیاد...می دوستمت خیلی زیاد
مراقب خودت باااش

قزن قلفی شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:58 ق.ظ http://afandook.persianblog.ir

منم مطمئنم که خبر خوبه نزدیکه دختر خوب ........ خدایا ........

دعا می کنی؟
خیلی این روزها تو فکرتم...

پانتی شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ http://pantijoon.persianblog.ir/

دیدی گفتم وقتی به چیزای خوب فکر کنی، هی برات خوب پیش میاد خدایی یعنی با این همه بدبیاری، جناب خدا آفتابه گکرفتن به اون همه پند و موعظهء ما!!
ولی خوبه که روحیه ات خوبه! همینجوری پیش بری، رستگار میشی. نه ولی جدی از این بدبیاریها همیشه هست، نباید اینا رو جزو بدشانسی و بخت و اقبال فلان و بهمان بزاری. اینجور اتفاقت کوچیک همیشه میفته...خدا کنه اگرم قراره بدشانسیی پیش بیاد، همیشه در همین حد باشه...منتظر خوش شانسیهای بزرگگگگگگگگگ باش
راستی اون ضرب المثلو مامانم و مامان بزرگم هم همیشه میگن!(البته شیرازی نیستن)
ولی چه کارمند پر رویی داریا! بسکه این چند ساله هیچوقت بهش حرف زندی، روش زیاد شده ماشالله! باید جذبه تو نشونش بدی!!
میبوسمت و شاد باشی همیشههههههههههه

امر.ز یه کار فوق مهم داشتم،یعنی نمی دونی از شروعش چه خون جگری بهم وارد شد و چه بد بیاری ها و نشدن های پشت هم(در صورتی که به راحتی قابل انجام بود) آوردم تا درست دقیقه ی ۹۰ که دیگه جونی برام نمونده بود،خیلی ساده درست شد...

از خدا صبر می خولم فقط...

منم می بوسمت زیاد و شاد باشی...

کاغذ دیواری های اتاق دختری هم مبارک...منتظر عکس هستم....

الی پلی چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ http://elipeli.blogsky.com

من تازه به وبلاگت اومدم!

تو لینکای بادبادک پیدات کردم......

خیلی باحال مینویسی.... چند تا از پستای قبلیتم خوندم ولی هنوز نرسیدم همشو بخونم....

امیدوارم همیشه شاد باشی و پر از انرژی های مثبت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد