خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

ازدواج...

این روزها همه ی دورو بری های من در حال ازدواج و تشکیل زندگی و خریدن جهیزیه و اسباب و اثاث و خانه و ماشین و مراسم و این حرف ها هستند... 

 

من فقط یک بارش رو بس که بهم اصرار کردند برای خرید پرده همراهی کردم و آخر هم همونی رو خریدند که من پسندیدم... 

 

خواه نا خواه حال و هوای همه شون روی من هم تاثیر گذاشته... 

 

یه کم احساس خانمانه تری(!) دارم و حس می کنم این راهی هست که منم باید به زودی طی کنم... 

 

هر چند که اونقدر یه عروسی دنگ و فنگ داره که عروس و داماد تا روز برگزاری مراسم دور از جون مثل میت میشند! 

 

خوب دیگه! شور همه چیز رو باید در بیاریم! اونقدر که هدف اصلی گم میشه... 

 

یه چیز دیگه که من واقعا دیگه داره توذهنم آلارم میده و باید در موردش حرف بزنم خودِ فعل ازدواجه! 

 

اول برای این که نگید نَفَس ات از جای گرم بلند میشه و بالای گود نشستی میگی لنگش کن و این حرف ها،باید بگم اگه قرار بود با ازدواج به صورت ضرورت برخورد بشه،وضعیت من از همه اضطراری تر بود! 

 

 

تک دختر یه خانواده-بچه ی بعدی که پسره از من ۹ سال کوچکتره و حالا حالا ها وقت ازدواجش نیست و فک و فامیلی که به دلایلی یه کم بیشتر روی من فوکوس دارند(دلیلش اینه که پدر و مادر من همیشه خواستند من تک باشم از هر لحاظ و این باعث حساسیت بقیه شده و حالا منتظرند ببیند این دختر با این سیستم شخصیتی قراره چه شاهکاری بکنه برای زندگیش) و بعدش هم پدر و مادری که ۱۰۰٪ تمرکز زندگیشون روی منه به طوری که از یه لیوان کمتر یا بیشتر آب خوردن من هم می تونند فاجعه بسازند! چون اصولا تو روی هر چی که بیشتر متمرکز بشی،بیشتر حساس میشی و کوچکترین و جزیی ترین موردش هم برات بزرگ و اغراق آمیز میشه...و به خصوص که اگه کل ساختار فکری و روحی و زندگیت با اون فامیل و خانواده متفاوت باشه و الی آخر.... 

 

 

اگه قرار به ازدواج کردن برای رفع تکلیف و یا حتی راحت شدن بود،من با این همه فشار قطعا ۱۸ سالگی ازدواج کرده بودم! یا نه! اصلا همین الان ازدواج می کردم....به هر حال در شرایط من همیشه امکان این مساله وجود داره و آدم برای انجام «فعل» ازدواج دورو برم هست....و از اون گذشته من ابدا به کم تر بودن پسرها یا این حرف ها در مورد کل جامعه اعتقادی ندارم! و معتقدم برای همه ی دخترها ،پسر برای «ازدواج کردن» هست و بالعکس! 

 

اما من این کار رو نکردم! چون اعتقاد داشته و دارم که من لایق بهترین موقعیت هستم! 

اگه هر وقت تو زندگیم با کسی ارتباط برقرار کردم،فقط و فقط به قصد ازدواج بوده ولاغیر! 

 

 هیچ وقت تو زندگیم وارد روابط سطحی و زودگذر نشدم(اصلا هم نمی گم که کارم درست بوده!) و یا لذت و تفریح آنچنانی نداشتم...هیچی واقعا! 

 

 خوب اگه یه دختر تو یه جامعه ی مذهب زده باشی که حتی اگه ظاهر جامعه و اطرافیانت نشون هم نده،اما مذهب و سنت و بالطبع کوته بینی و خرافات تو گوشت و پوست و استخوانشون ریشه دوونده باشه،چکار می تونی بکنی؟ 

اگه نه اهل مهمونی های آنچنانی باشی و نه شرایط دور شدن از خانواده رو داشته باشی... 

 

اصلا چرا راه دور! اگه به عنوان یه مسافر بخوای مثلا بری پایتخت کشورت و حوصله ی فامیل و آشنایانت رو هم نداشته باشی و ترجیح بدی پول خرج کنی و بری هتل،مثل یه مجرم باید برای اماکن،اونجا بررسی ات کنند و احتمالا کارهایی دیگه ای هم، و بعد اگه قسر در رفتی کلا می تونی با یه روح سرخورده برگردی هتل که بخوای ۲ روز بمونی مثلا! 

 

یعنی در واقع تو این جامعه در مقام یه زن،بدون مرد هیچ جایگاهی نداری! حتی در حد یه سفر کوتاه! هرچند که پیشینه ی فوق درخشانی هم داشته باشی! هرچند تو زندگیت دست از پا خطا نکرده باشی!  

 

یه استاد زبان داشتیم که تحصیل کرده ی انگلیس بود و می گفت اینجا،بدون شوهرت یا کلا یه شخص دوم،حتی آزادی آنچنانی برای این که بری تو یه رستوران  یه ساندویچ هم بخوری که از گرسنگی نمیری هم نداری!!! 

 

راست میگه! من که خودم حتی بهش فکر هم نمی کنم! 

 

تنها جایی که گاهی میرم،اونم وقت هایی که واقعا بریدم و حوصله ی هیچ کسی رو هم ندارم،یه هتل خیلی مدرن هست که گاهی از کیوسک مطبوعاتی کنارش یه مجله می خرم و به فاصله ی نوشیدن یه فنجون قهوه مجله ام رو می خونم و حتی سرم رو هم بلند نمی کنم و  کمی از اون حال و هوای قبلی خارج میشم و میام بیرون... 

 

همین!

 

 

با همه ی این حرف ها و محدودیت ها من بازم ایستادم و صبر کردم...سختی هم زیاد کشیدم و صد البته تنهایی!!چون یه تنه در برابر جماعتی ایستادم! و جواب تعجب همه رو که چرا من به خیلی از موارد حتی فکر هم نمی کنم با لبخند دادم! 

 

به اندازه ی کافی تاوان بلند پروازی ام رو برای انتخاب اصلح و دلخواهم دادم!! از خیلی از رفت و آمد های خانوادگی زدم... 

گاهی اشکم در اومده... 

گاهی در آستانه ی حس تحقیر شدگی قرار گرفتم .... 

و... 

و... 

و... 

اما از هدفم کوتاه نیومدم!

  

 

در کل می خواهم بگم،این روزها یا در واقع شب ها،از سر بی خوابی،سر از هر وبی در میارم... 

خیلی ها در آستانه ی ازدواجند یا تازه ازدواج کردند...و هنوز نه به بار و نه به داره که هر روز یا با شوهره کارد و خونند و یا با فامیل شوهر در جنگ و جدل....  

 

بعضی وقت ها من از ناراحتی واقعا حس خود زنی بهم دست میده! 

 

بدترین دعواها و حرف و حدیث ها و توهین ها از طرف شوهر یا خانواده ی شوهر به دختره شده،اونوقت همه رو تو پستش نوشته،بعدش یهو می نویسه: 

 

خوب بعد از همه ی اینها،عکس سرویس روتختی گوگولی(!!) که خریدم رو براتون گذاشتم...خیلی گشتم تا پیداش کردم! کف پاهام تاول زد!  اینم عکس سرویس تفلونم ه!! اینا هم کارد و چنگال هام هستند!!

 

فردا هم می خوام برم موهامو یه رنگ جدید بزنم! عسلی خوبه به نظرتون؟؟؟ تو رو خدا زودتر بهم بگید تا برم!!!  

 

 

این جاست که من فکم دقیقا می چسبه کف زمین!!  

 

با خودم فکر می کنم این دختر دلش رو بی چیه این ازدواج خوش کرده؟؟ این همه تحقیر و توهین تازه اول یه رابطه که همه هنوز شیرینند و یا دست کم هنوز کشش این رو دارند که حفظ ظاهر کنند! 

آیا این به ادامه ی این زندگی فکر هم میکنه؟ به ادامه ی این رابطه؟ به ادامه ی رفت و آمد با این آدم ها... 

 

من نمیگم که یه طرفه فقط خانواده ی شوهر بدند مثلا! نه! مسلمه که دختره هم شاید ایراد داشته باشه! اما اون چیزی که مسلمه اینه که بالاخره بهم نمی خورند و اصطکاک و برخورد بینشون شدید و غیر قابل حله! 

 

آخه زندگی که فقط خرید ۴ تا تیر و تخته نیست که! یا برگزاری یه مراسم آنچنانی شبیه به بالماسکه ...یا مهمونی دادن ها و رفتن های پشت سر همش!  

 

گاهی با خودم فکر می کنم با این اختلاف های پیش اومده یا حل نشده،این دختره چطوری می تونه بره تو بغل پسره بخوابه با این همه جریانات؟ یا با خانواده اش که از هیچ توهین و بی احترامی و خساست و ...ای کم نگذاشتن معاشرت کنه؟ 

 

به خاطر همینه که آمار طلاق،به خصوص طلاق های توافقی این همه بالاست و به قول یک محضر دار،از ۱۱ مراجعه ی یک روزش،۹ تا طلاق و ۲ تا ازدواج بوده.... 

 

منم می دونم که حتی اگه جفت واقعی روحی ات رو هم پیدا کنی،بازم اختلاف هست و اصلا طبیعی و گاهی هم لازمه و اصولا حتی ۲ خواهر و برادر هم شبیه هم نیستند حتی والدین و فرزندان و این که باید برای رفع احتلاف ها تلاش،صبوری،همت و گاهی هم گذشت کرد...اما این حَسَن تا آن حَسَن صد گز رسن...بعضی ها از اولش آخر ِ رابطه کاملا مشخصه... 

 

 

ازدواج های بچه گانه و از روی چشم و هم چشمی و رقابت و نا آگاهی و سنت و کلیشه هیچ عاقبت خوبی ندارند...

  

.  

بعد از همه ی این حرف ها،می خواهم بگم که این روزها فکر می کنم کاملا آمادگی و بلوغ فکری و روحی و شخصیتی رو برای ازدواج و قرار گرفتن کنار یکی دیگه رو پیدا کردم و دارم به موقعیت هام جدی تر فکر می کنم و می سنجم... 

 

الان مطمئنم که به اندازه ی کافی پتانسیل برای عشق ورزیدن،تلاش کردن،صبوری،گذشت،فداکاری و خلاصه ارکان اصلی یه رابطه ی ایده آل رو دارم... 

 

در دوران تجردم هم به حد کافی اعتبار و مقام اجتماعی داشتم و الان دیگه دنبال موقعیت خاصی نیستم که فکر کنم ازدواج کردن ممکنه ازم بگیردش.... 

 

احساس قرار گرفتن در کنار جفت حقیقی روحی ام ، پررنگ ترین حسیه که این روزها ، هر ساعت و هر جا در درونم لمسش می کنم....

 

 

(این حس و تصمیم رو این جا ثبت کردم که تا همیشه برام بمونه...)

 

 

 

 

 

دهه ی دو   و  سه  عمر هم عالمی دارد. زن. شوهر.پول. دوست. خانواده. زندگی به هزار و یک بهانه. نمکی، عاشقانه، الکی... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
s دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ق.ظ

good luck honey

ترگل (قله نشین ) دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ق.ظ http://www.bluemountain.blogfa.com

۱. مبارکه تصمیم بزرگ
۲.یادم رفت سلام کنم ببخشید
۳.ازدواج شتاب زده =طلاق توافقی
یه بنده خدائی حدود ۲۰-۳۰میلیون فقط جهاز برد خونه شوهر ! اونوقت به ۴۰روز نکشید جدا شدند
خانوم میگفت رفتارهایی از شوهرم دیدم که اصلا تو اون دوماه نامزدی حواسم نبوده چون درگیر خرید جهاز بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ساتین دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ق.ظ

آفرین نهال
عالی گفتی

علی دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.pars.im

سلام دوست گلم [گل][گل][گل]

وب قشنگی داری واقعا بهت تبریک میگم [قلب] کارت حرف نداره عزیز [گل]

اگه دوست داری از وب قشنگت درآمد داشته باشی یه سر به سایت زیر بزن

http://www.pars.im

سایت واقعا عالیه ای هست کارش حرف نداره[بوسه]

این رو برای این نمیگم که خودم عضوش هستم چون کارش با همه سیستم های کلیکی دیگه فرق داره میگم بزار چند تا از مزیت هاش رو بگم

برای هر کلیک تا 80 تومن پول میده که این واقعا عالیههههههههه

هیچ کلیکی رو الکی حذف نمیکنه ( این بزرگ ترین خوبی این سیستمه )

پشتش یه تیم مدیریتی عالیه و به بهترین شکل ممکن مدیریت میشه

پرداخت هاش کاملا تضمین شدست هر موقع درخواست بدید 24 ساعت بعد پول تو حسابتونه

کار باهاش خیلی راحته [قلب]

حد اقل پرداختش فقط و فقط 9000 تومان هست که 2000 تومانش رو هم همون اول هدیه عضویت میده که این واقعا عالیهههه و مزیت عالی این سیستمه نسبت به سیستم های دیگه

امکان عضو گیری و دریافت پورسانت از زیر گروهاتون این واقعا عالیه یعنی خیلی عالیه

دوست من اگه خواستید عضو بشید حتما از لینک زیر عضو بشید [بوسه][قلب]

http://www.pars.im/signup.php?from=ali222&ref_code=a6d8e04479f67f3e58d048d1d6ab64cc

یا موقع عضویت ای دی منو به عنوان معرف وارد کنید

ali222

دوست عزیز سایتت هر چقدر هم بازدید داشته باشه باز هم میتونی ازش درآمد کسب کنی

مطمئن باش اگه 100 تا هم روزانه بازدید داشته باشی باز هم میتونی درآمد خوبی داشته باشی از این سیستم

عضو شو کدش رو تو وبت بزار بعد هر موقع به حد نصاب رسید در خواست پرداخت کن همین هیچ کار دیگه ای هم لازم نیست بکنی همین کد مخصوص بلاگ فا هم میده [قلب]

من که ازش واقعا راضی هستم این آدرس وب منه من که واقعا ازش راضی هستم

http://1900.mihanblog.com

عضو بشید از تک تک بازدید های وبتون درآمد کسب کنید

حداقلش اینه که هزینه کارت اینترنت و زمانی که صرف سایتت کردی رو در میاری پس این فرصت رو از دست نده

از دامینش هم اعتبار سایت مشخصه کارشون حرف نداره

http://www.pars.im

امیدوارم عضو بشی و درآمد خوبی هم کسب کنید منو هم دعا کنید مطمئن باشید پشیمون نمیشید

پس یه امتحان کنید

دوستون دارم

بای[بوسه]

... دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام
انشاالله همیشه شاد و سرحال باشید و به اینده ای توام با امید بیندیشید .
حرفهاتون قشنگه واگرچه باید بفکر اینده انهم با همه عواقب چه خوشایند و چه خدای ناکرده ناخوشایندش باشید ولی بیشتر سعی کنید قسمت پر را ببینید .همه ازدواجها که بد نمیشند هشتند ادمهایی که یه جون در دو قالب شدند و .....
در هرحال خوشحالم که دارید به روزهای حساسی از زندگی فکر میکنید ولی اگر زوج شدید بازهم تو دنیای مجازی مثل قبل دوشتانتون را خواهید داشت ؟
موفق باشید

بهاره دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام نهال جان
قدر روزهاتو بدون ازدواج کردن اصلا ان چیزی که فکر می کنی نیست من الان حسرت روزهای مجردی رو می خورم

راستی در مورد قرص های متفورمین دستورالعمل استفاده شون رو برای من ای میل می کنی ؟ممنون از لطفت
پیشاپیش سال خوبی برات ارزو می کنم

دختره دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ب.ظ http://likepoison.blogfa.com

یعنی من خیلی شاخم که همیشه میرم تنهایی بیرون غذا میخورم و همه هم نگاهم میکنن؟ البته شکی نیس که من کلا دختر پررویی هستم

شیلا دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:05 ب.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

هووووووووووووووووم اینجا یه بوهایی میاد زود باش بیا لو بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد