خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

حرف راست رو از بچه بشنو...

عمه خانم من که توی یه مدرسه توی یه منطقه ی فوق محروم تدریس می کنه به شاگردهای کلاسش می گه باید تا هفته ی دیگه برای فلان مورد ...تومان پول بیارید.... 

 

 

بعد از دو هفته که همه ی کلاس میارند جز یه نفر،عمه خانم که فکر می کرده بچه پیغام رو به والدینش نرسونده یا اشتباهی رسونده بچه رو می خواد و...  : 

 

 

 

عمه خانم: به پدرت گفتی که باید برای ...پول بیارید؟؟ 

 

 

-اجازه بعله خانم! 

 

 

عمه خانم: دقیقا چی گفتی؟ 

 

 

-اجازه! گفتم که خانم معلممون گفته باید برای فلان مورد ...تومان پول بیارید تا یک هفته ی دیگه؟ 

 

-خوب! چی  گفت پدرت؟؟ 

 

 -اجازه خانم! بابامون گفت خانم معلمتون گُه خورد!!!!!!  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

ترجمه متون عمومی و تخصصی- با ما تماس بگیرید englishpersiantranslator@gmail.com

نازی شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ق.ظ http://havayehoseleh.blogfa.com/

اونوقت عمه ات به بچه چی گفته؟

پانتی شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ http://pantijoon.persianblog.ir/

وایی نهال یعنی غش کردم از خنده!‌ همیچین پقی زدم زیر خنده که همهء‌ همکارام برگشتن نگام کردن آخیییییییییییییی طفلی چه صادق و راستگو بوده!!!! قیافهء عمه ات هم اون لحظه دیدنی بوده هاااااااا . کاش مینوشتی عکس العمل عمه ات هم چی بود؟!! من اگه بودم که عمرا نمیتونستم جلوی خنده مو بگیرم!!
خودت خوبی نهال جون؟! خوشحالم دوباره میخونمتتتت. بوس بوسسسسسسسسس

یکی شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ق.ظ

این بچه با این زبونش و صداقتش بعدا به مشکل نخوره خیلیه!

رها-ستایش شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ

محمدرضا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ب.ظ

نهالجان کلی محظوظ شدیم
جالب بود
:)))

ونوسی شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:15 ب.ظ

north شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ب.ظ

منم با باباهه موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد