خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

این نیز بگذرد...

امروز یه دفعه ای دلم از این همه نگرانی ام در مورد خوم گرفت و بعد مدت ها هق هق گریه کردم... 

 

خوب بود ...یه کم از اون همه بار و فشار تخلیه شدم... 

 


 

خیلی جالبه...اگه به عنوان یه دختر،به یکی که ازت خواستگاری کرده جواب منفی بدی ،متهم میشی به این که تو خیلی مغروری و خیلی خودخواهی و ...اگه تو یه هفته سه نفر رو جواب کنی ،از طرف ۳ تاشون و ۳برابر متهم میشی به مغرور بودن و دل سنگ بودن و ... بمباران میشی تمام هفته... 

 فکر کنم هی تند و تند در راه رضای خدا و خلق  باید با همه ! ازدواج  کنی تا همه ازت راضی باشند...  

 

 

 

بی خیال...این نیز بگذرد... 

 

 


 

 

هر چی به روی خودم و طرف مقابل میارم(رییس سابق) ظاهرا اصلا و ابدا تو فاز پس دادن پول من نیست!!  

اصلا و ابدا! 

هی من میگم،هی اون از گسترش کارهاشون و این که چقدرررر حساسه موقعیت و من حتما باید باهاشون همکاری کنم حرف میزنه!! 

انگار یاسین تو گوشش می خونم!! 

تازه بهش میگم من از اون مرکز تحقیقات هم طلبکارم.تسویه حساب ۵سالم رو بهم ندادند...برم دنبالش؟؟ میگه نه ولش کن ارزش نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

دیگه حالم بهم می خوره از پیگیریش! مناعت طبعم بهم اجازه نمیده بیشتر از این تلاش کنم و بهش بگم... 

 

و از طرفی هم نمی دونم چکار کنم... 

 


 

من واقعا به مسافرت عید نیاز دارم...خیلی خیلی زیاد.... 

نمی دونم باید چکار کنم...

خدایا...کائنات...نیروی برتر...هستین؟؟ 

 


 

دلم می خواد نقاشی بکشم...فرانسه بخونم...سنتور یاد بگیرم...برم کلاس رقص ...سالسا برقصم... روابطم رو گسترش بدم...برای خودم شادی ایجاد کنم...زیاد به خودم سخت نگیرم...

 


 

 رفقا... 

 

فردا مراقب خودتون و همدیگه باشید... 

غزل ورپاچه ی من مریض شده...

(هر کی نمی دونه غزل کیه،می تونه این جا رو بخونه... )

 

 

-غزل مریضه...به من نگفته بودند چون به قول خودشون می دونستن همون فاصله ی تا دیدنش حتما سکته می کنم. 

اسهال و استفراغ شدید که هنوز معلوم نیست ویروسیه یا مسمومیت. 

حمید و زهره هم یک هفته رفته بودند تهران وزارت بهداشت کارداشتند.اونا هم تازه فهمیدند و حمید که اصولا غزل لب باز می کنه اون ضعف میکنه،معلوم نیست چه طوری داره می کوبه میاد شیراز. 

 

هرچی پزشک دور و برم بوده زنگ زدم. هرکی هرکاری از دستش برمیومده انجام داده...یه ذره این طوری خیالم راحت شد چون تخصصی ترین و سفارشی ترین کارها براش انجام شده!! 

ببخشید ولی دقیقا با رابطه! بمیرم برا دل اون پدر و مادرهایی که بچه ی مریض دارند و تو این بیمارستان ها و درمانگاه ها غریب و سرگردونند... 

امروز یه پدر و مادر بلوچ و ساده و بیچاره با بچه ی بغل تو یکی از درمانگاه ها سرگردون بودند .وقتی از اتاق دکتر(که مستقیم با موبایلش تماس گرفته بودم و راه به راه رفته بودم تو) اومدم بیرون،بدون این که حتی به منشیه نگاه هم بکنم،دسته زنه رو گرفتم بردمش تو اتاق دکتر ،گفتم اینا از سیستان اومدن با بچه ی مریض نمیشه برن دوباره بیان...منشی هم با مریض نوبت داده شده ی بعدی،بعد از این که به زنه (بلوچه) یه چند تا : کجااااای کشدار گفت و من همچنان دست زنه رو کشیدم و بردم تو، در آستانه ی در بر و بر و هاج و واج منو نگاه می کرد ... 

 

بیچاره دکتر از همه جا بی خبر حرفی نداشت و صد بار هی گفت اوه ممنون خانم نهال چه کار خوبی کردید و ...اما منشی احمق شعور اینو نداشته مریضه سیستانی با بچه ی مریض نمی تونه بره چند هفته ی دیگه بیاد تازه برای معاینه!!! احمق!!! فقط هی تند و تند تسبیح می نداخت و نمی دونم چه کوفتی می خوند از رو کتاب!!! لابد زیارت عاشورا که هی لعنت و نفرین بفرسته به زمین و زمان  و این و اون!!! وگرنه چه طور یه آدم می تونه اینقدر سنگ باشه!! یه مریض اضافه تر با اون شرایط، پذیرشش هیچ مانعی نداره! اصلا مگه این می خواد معاینه کنه تشخیص بده!!! طفلک نگاه های مادره از ذهنم نمیره! یه دختر کم سن و سال اما شکسته ی بی زبون! پدره از اون بدتر! ساده و بی دست و پا و درمانده و پر از التماس!

 

واقعا سخته! 

 

 

 

غزل هم که امروز که هی اشک ها و سرگردونی های منو میدید،برا این که به زعم خودش جو رو عوض کنه،با همون چشم های بی حال و کلمات بریده و بی رمق میگه: 

 

اااا راستی مامی!! اون سرویس و ِرپاچه(!!) رو که دوست داشتی خریدی؟؟؟؟؟ 

منظورش ورساچه است....(تو مکالمه های من و دوستم شنیده بوده،نیم قرن پیش!!!!!!!) 

 

 

 

 

 

-معلومه الان دارم از ناراحتی و غصه منفجر میشم؟؟؟ اصلا نمی تونم ببینم یه خار به پاش بره! حاضرم هر کاری بکنم! هر کاری! فقط خوب شه! که باز بلند شه آتیش بسوزونه! کاش من به جاش مریض شده بودم! کاش! کاش می تونستم شب تا صبح بالای سرش بمونم! حتی یه قطره آب هم از گلوم پایین نمیره! دهنم خشک خشکه اما حتی نمی تونم برم تا تو آشپزخونه آب بخورم. 

هیچی برام ارزش نداره تا وقتی غزل خوب بشه!  

 

امروز وقتی داشت سرم می گرفت،پزشک عمومی اتفاقات،یه دور برا سرکشی اومد تو...غزل اولش تو بغل من بود و سرم گرفت و اینقدر ناز و نوازشش کردم و بوسیدمش و قصه گفتم که وسط هاش چند لحظه خوابش برد که البته زودی پاشد چون ج ی ش داشت... 

 

تو اون فاصله ای که خوابید گذاشتمش رو تخت و پتو رو انداختم روش و رفتم از اتاق بیرون و زار زدم! یعنی منفجر شدم! 

بعد دکتره (عمومیه) اومده جلو پرستارها(که همشون انصافا خوب بودند)میگه مامانش(!!!) داره پس میفته! یکی باید مامان غزل رو بغل کنه سرم بزنه!! پدرش کجاست؟ 

 

حوصله نداشتم توضیح بدم گفتم تهرانه داره میاد...  

بعد میگه(دوباره رو به پرستارها): این از اون مامان هاست که بچه عطسه کنه،این روح از بدنش خارج میشه...بابا بچه اسهال استفراغ گرفته! اولین بچه ی عالم بشریت نیست که این جوری شده که!! اینم مثل همه! ۲ روز دیگه هم باز خوب میشه هی از سرو کولتون بالا میره بعد التماسش میکنی که یه دقیقه بشینه!!  ای داد از مادرهای جوون و حساس که خیلی زود مامان شدند و هنوز ضد ضربه نیستند!!!! خانم اگه این مادرهای روستایی که ۱۰ تا بچه دارند می خواستند با هر اسهال استفراغ بچه شون این جوری پس بیفتند که اولی به دومی نمی کشید و دور از جون شما از بین میرفتند...البته آگاهی و علم به مسایل همیشه آدم ها رو حساس تر می کنه...(یعنی ولش می کردند تا صبح از منبر پایین نمی اومد و دیدگا های روانشناختی اش رو مثلا به من اما تو چشم و چار این دخترای دورو برش میکرد!)

اون قدیمی های وبلاگستان آرین رو یادشونه؟؟ بچه ی علی و کاملیا...علی پزشک بود...آرین اسهال و استفراغ گرفت و بعدش...  

همش اون جلو چشممه... 

حمید و زهره نیمه شب امشب میرسند حتما...گفته بودم هر دو پزشکند...کاش زودی بیان خیالم راحت شه...  

 

(همه ی پاش و به خصوص م ق ع د ش ،له و زخم شده و با هر بار بیرون روی از ته دل گریه می کنه و اشک میریزه!! تا بودم به خصوص مواقعی که بیرون روی نداشت،مرتب اکسید دو زنگ  و  آ-د و روغن ماهی زدم.خدا کنه الان دردش کم تر شده باشه)

 

دعا لطفا... 

 

(فکر کنم پست قبلی و پست اون یکی وبلاگ حدود ۵۰ تا کامنت داره.فردا همه رو جواب میدم.قبل از این که بفهمم چی شده همه رو پرسیدم از متخصص امر)

قرص های مجاز و ایمن لاغری و کاهش وزن...

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متاسفانه اون مطلب تناسب اندام و لاغری من باز نشد .

 

الان هم فرصتم خیلی خیلی محدوده اما چون قول داده بودم و اینکه ظاهرا اگر راجع به سنگ پا هم بنویسم باز میپرسید اون قرص لاغریه چی شد،من فقط تو این پست راجع به قرص های مجاز و بی ضرر و واقعی می نویسم و یه پست دیگه ۳ نوع رژیم غذایی مفید رو میگذارم... چون نزدیک عیده و من می دونم و درک می کنم که الان تو دل خیلی ها ولوله است،بنابراین بدون حاشیه رفتن و ادا اصول فقط تند تند می نویسم.باشه؟ تاکید می کنم که این داروها(به جز متفورمین) برای افراد با اضافه وزن های خیلی بالا و بی ام آی خیلی خطرناک هستش نه برای همه ی افراد دارای اضافه وزن...

 

ببینید.من به خاطر شغلم با پزشک های متخصص در این زمینه سر و کار دارم که همه استاد دانشگاه و صاحب نظرند و اکثرا هم بسیار بسیار سخت گیر و وسواسی در زمینه ی دارویی... همه رو دونه به دونه پرسیدم و این ماحصل تحقیق های منه...

 

 

اولین چیزی که همگی شون بدون استثنا تایید کردند قرص متفورمین بود... 

 

 

متفورمین؛ دارویی مطمئن برای کاهش وزن جوانان

 

محققین اخیراً بیان کرده اند که متفورمین (METFORMIN) در کاهش وزن افراد جوان چاق و غیر دیابتی موثر است. متفورمین برای درمان بیماران دیابتی استفاده می شود.

مطالعات زیادی در گذشته نشان می داد که مصرف کوتاه مدت متفورمین باعث کاهش وزن افراد چاق می شود.

متفورمین نمی گذارد قند از کبد وارد جریان خون شود. هنگامی که قبل از صرف غذا، این دارو مصرف شود به مقدار قابل توجهی از افزایش قند خون جلوگیری می کند.

افزایش قند خون بعد از خوردن غذا باعث می شود که پانکراس (لوزالمعده) مقدار زیادی انسولین ترشح کند، زیرا هورمون انسولین، قند خون را کاهش می دهد. انسولین مترشحه با تاثیر بر روی مغز باعث ایجاد حس گرسنگی در شما می شود. در نتیجه بیشتر غذا می خورید و کبد چربی بیشتری می سازد و باعث تجمع مقدار زیادی چربی در ناحیه ی شکم می شود.

این بررسی نشان می دهد استفاده از داروی متفورمین به همراه مصرف کم غذاهای شیرین و چرب، وزن افراد جوان چاق را برای مدت ها کاهش می دهد.

همچنین این دارو مقدار قند و کلسترول خون  را کاهش می دهد، مقاومت به انسولین را در بیماران دیابتی کم می کند و باعث کاهش جوش (آکنه) در جوانان چاق می شود.

 

 

خوب واضح بود؟؟

 

سومین نکته ی مثبت متفورمین،اثر محسوس و قابل توجه اش در درمان سندروم تخمدان های پرکیست و تخمدان های تنبل و در نهایت نازایی هست که حتما همه می دونید دیگه و من توضیح نمی دم... (چون این روزها اکثر متخصص هی غدد و زنان و زایمان این دارو رو خیلی زیاد تجویز می کنند و حتما اطلاعاتتون در موردش کامله...)

 

 

اینو هم حتما می دونید که چاقی و سندوم تخمدان های پرکیست علت و معلول هم دیگه هستند و غیره و ذالک...

پس تا این جا متوجه شدید که متفورمین کم ضرر ترین داروی لاغریه و برای خانم های چاق که چاقی براشون خیلی مشکلات دیگه هم ایجاد کرده عالیه...

از نظر نوع قرص هم من کانادایی اش رو که مال شرکت اپو تکس هست پیشنهاد می کنم چون یادمه که روی مریض ها این بهتر از نوع ایرانی اش جواب می داد...

بعدم این که نحوه ی استفاده اش قبل از غذاست...اگه تازه می خواهید شروع کنید؛لطفا لطفا لطفا از نصف قرص شروع کنید اون هم 20 دقیقه قبل از اصلی ترین وعده ی غذایی تون...مثلا ناهار...

بعد مثلا اون وعده ی شیرینی جات مثل خرما رو که تو دستور غذاییتون هست،همون وعده بگنجونید.

با نصف که خیلی خیلی خیلی بعیده اما اگر در طول روز احساس ضعف و یا افت قند داشتید بدون توجه به رژیم حتما یه چیزی بخورید...

یاتون باشه! اگه متفورمین مصرف کنید ولی رژیم غذایی درست و حسابی و ورزش نداشته باشید،هیچ فایده ای به حالتون نداره به خصوص اگه مصرف کربوهیدراتتون زیاد باشه که این طوری جریان برعکس هم میشه...  

 

 

 

 

دومین قرصی که می خواهم بهتون بگم،یه قرص گیاهی ایرانی هستش به اسم اسلیم کوییک.  

 

 

(برگرفته با تصحیح از بروشور داروی تولید شده توسط شرکت گل دارو)  

 

مواد مؤثره: بذر کرفس حاوی اسانس شامل لیمونن و بتاسلنین، فلاونوئید شامل: آپی ئین و ایزوکوئرستین، فورانوکومارین ها سامل: برگاپتن و ایزوایمپراتورین. گیاه تام و میوه شوید حاوی اسانس با ترکیبات اصلی: کاروُن و دیل آپیول، فتالید ها، فورانوکومارین ها شامل: برگاپتن و هیدروکسی کومارین ها شامل: اومبِلیفرون. چای سبز حاوی آلکالوئید های پورینی شامل: کافئین، تئوبرومین و تئوفیلین، ساپونین های تری ترپنی شامل: بارینگتوژنول C، کاتشین ها شامل کینون های اولیگومریک، اِپی گالوکاتشین و پُلی فنل های مختلف دیگر. فلاونوئید ها شامل: کوئرستین، کامفرول و میریستین، مشتقات اسید کافئیک شامل: کلروژنیک اسید و تئوگالین، اسانس شامل ترکیب اصلی: لینالول. آثار فارماکولوژیک و مکانیسم اثر: مطالعات بالینی نشان داده است که اسانس کرفس و شوید دارای اثر مثبت بر روی مرکز اشتها در مغز بوده و موجب وقفه در انتقال حس گرسنگی می شود. افزون بر این فلاونوئید های موجود در فرآورده دارای اثر مهاری بر آنزیم لیپوژناز می باشند. آزمایشات بالینی انجام شده اثرات پایین آورنده چربی و کلسترول خون این دارو ره به اثبات رسانده اند. بذر کرفس و شوید (میوه آن) به صورت سینرژیسم بر روی مراکز احساس گرسنگی اثر کرده و موجب مهار آن می شوند. مواد مؤثره موجود در این فرآورده سوخت و ساز چربی ها را افزایش داده و چربی های خون را کاهش می دهد و ضمناً از جذب چربی در روده پیشگیری می نماید. کافئین موجود در چای سبز موجب مهار آنزیم فسفو دی استراز شده اثر نور اپی نفرین بدن را تقویت می کند. کاتشین چای سبز همراه با کافئین آنزیم COMT را مهار کرده و بدین ترتیب غلظت کاتول آمین ها را بالا برده، سوخت و ساز را افزایش می دهد. تحقیقات جدید نشان داده که در چای سبز مشتقات گلوتامین به نام اِل تِئانین همراه با مواد دیگر وزن بدن را کاهش می دهند. چای سبز اثر انسولین را در بدن تقویت می کند. چای سبز با افزایش اکسیداسیون چربی ها در کبد موجب کاهش چربی در تمام نقاط بدن می شود. بدین ترتیب مصرف این قرص باعث کاهش خطر ابتلا به دیابت نوع 2 نیز می گردد. مطالعات آزمایشگاهی نشان می دهد که اُپی گالو کاتشین گالیت آنزیم استیل کوآ کربوکسیلاز و Fatty acid synthetase را مهار کرده و بدین ترتیب سنتز اسید های چرب را مهار می کند. دستور مصرف: روزی سه بار هر بار یک قرص حدود نیم ساعت قبل غذا با کمی آب با توجه به میزان وزن بدن می توان به طور تدریجی مقدار مصرف دارو را به روزی 3 بار، هر بار 2 قرص افزایش دارد. موارد منع مصرف و احتیاط: حساسیت به دارو های گیاهی، مصرف هم زمان داروهای کاهنده فشار خون (مشورت با پزشک) عوارض جانبی: دراوایل مصرف به ندرت ممکن است اختلالات خفیف گوارشی در افراد با سابقه این اختلالات بروز کند که پس از مدتی ( یک تا 3 هفته) از بین می رود. References: Barnes J. et. al., Herbal medicines; 3rd edition (2007), pp. 146-149, 279-289. PDR for Herbal Medicines, 2nd edition (1994), pp. 183-185, 258-259. Ducke J. A. et. al., Medicinal Herbs (2006), pp. 170-177, 250-257. Dulloo A. G. et. al., Green tea and Thermogenesis, Int. J. abs Refar. Metab. Disord. (2000) Feb, 24 (2), pp. 252-258. Waranabe J. et. al., Isolation and iddentification of acetyl-coA carboxylase inhibitors from green tea, Biosci. Biotechnol. Biochem. (1998) Mar, 62 (3), pp. 532-534. نظر متخصص: به نظر می رسد فرآورده سالمی همراه با عوارض جانبی حداقل خواهد بود چرا که هر سه جزء گیاهی به کار رفته در آن Safe هستند و سالیان طولانی به عنوان غذای دارویی مصرف می شده اند. برای بررسی تکمیلی اثرات چای سبز رجوع کنید به مقاله و کتاب PDR گیاهی. 

 

 

 

 

 

این دارو ایرانی و گیاهی هستش و ظاهرا از عصاره ی کرفس و چای سبز و ...تشکیل شده و ضمن کنترل اشتها،چربی ها رو به روده ی بزرگ هدایت می کنه و روی چاقی ناحیه شکم(که بدترین نوع چاقیه) و اصطلاحا بهش سندروم متابولیک میگن تاثیر خوبی میگذاره...و در کل متابولیسم و سوخت و ساز بدن رو هم بالا میبره...

من هر چی راجع به این قرص تحقیق کردم به هیچ نکته ی منفی بر نخوردم...خوب گیاهی هستش و قابل اعتماد...

اون مسئله ی کبد چرب و غیره هم که در مورد این قرص ها مطرحه خوب رد نمیشه اما خود چاقی هم عامل مهم کبد چربه...

این قرص رو می تونتید از روزی 3 تا شروع کنید و به روزی 6 تا برسونیدش... 

 

 

 

 

اما قرص سوم...

قرص ریداکتیل...  

این   یه فابل پی دی  اف هست در مورد ریداکتیل

ضمن کنترل اشتها،متابولیسم بدن رو بالا میبره...این قرص به خصوص برای کسایی که دچار استاپ شدند تو کاهش وزن خیلی تاثیر گذاره...یا کسایی که وزن های بالایی دارند و با این که شروع به رژیم کردند،اما وزنشون تکون نمی خوره...(کلا این دارو به افراد با اضافه وزن های معمولی توصیه نمیشه...)

این دارو خیلی کمک می کنه و یهو وزن رو تکون میده...

بسته های 10 و 15 میلی گرمی اش موجوده...حتما باید صبح قبل از صبحانه مصرف بشه چون ممکنه باعث بی خوابی بشه...

و این که به هر حال یه قرص شیمیاییه...

ببینید.من این جا برای بار هزارم میگم که کسی که با رژیم و ورزش وزنش رو می تونه خوب کنترل کنه و یا این که به خوبی قادره که اشتهاش رو کنترل کنه هیچ نیازی به قرص نداره...(البته جز متفورمین که واقعا سیفه...) این داروها بیشتر به درد اونایی می خوره که بیماریه پرخوری دارند و یا وزنشون دچار استاپ بدی شده که با هیچ تغییر روشی تکون نمی خوره... 

 

 

 

اگه سوالی دارید،بپرسید.اونایی که خودم می دونم رو جواب میدم.اونایی رو هم که بلد یا مطمئن نباشم از متخصصین پزشکی سوال میکنم و میگم....

رژیم های به درد بخور و سریع هم باشه برای یه پست دیگه...

بَ غ َ ل ...

کلا تنهایی از اون حس های مزخرف و مسخره ی روزگاره... 

یعنی خیلی می خواد که ۲۷ سال تحملش کنی...  

 

حالا خود ِ خود ۲۷ سالم که نه! خیلی سخته که بخواد دست کم ۱۵-۱۶ سال تحملش کنی... 

 

تنهای تنها روزت رو شب کنی... 

 

یکی از افتضاح ترین زیر گروه های تنهایی،تنها غذا خوردنه! یعنی دیگه یه وقتی برات چندش آور میشه!! 

 

تنهایی سینما رفتن،فیلم دیدن،خرید کردن... 

 

اصلا فکر کن... این که از صبح تا شب کسی به بند کفشش هم نباشه که تو الان داری چه غلطی می کنی خیلی آزار دهنده است...فکر کن...از صبح تا شب،دل هیچکس برای تو تنگ نشه...دل هیچکس به هوای تو حتی یه بال ِ کوچولو هم نزنه...کسی نگرانت نشه...تلفنت حتی یک بار هم به خاطر خودت به صدا در نیاد...

 

سخته خوب! نیست واقعا؟!  باز اگه اهل خلاف باشی یا اهل حال و هول و خوشگذرونی،این تنهاییه یه لذتی برات داره...اما اگه مثل من تو تمام زندگی ات تقریبا یه خط صاف رفته باشی و اگه حتی وسط یه جزیره ی لبریز از خوشی و لذت و لهو و لعب هم که بگذارنت ،باز مثل بدبخت ها نهایتش اینه که واستی و نگاه کنی،این تنهایی و آزادیه یعنی خود ِ خود ِ بدبختی!! 

 

چکار کنم؟؟ دست خودم نیست! اصلا هم فکر نمی کنم کار و عملکردم درست بوده یا هست! نه! من الان معتقدم که زندگی یه فرصت کوتاهه که باید خوش گذروندش!! حالا هرجور که حال می کنی! 

ولی من نمی تونم! یعنی به اون معنی نمی تونم! مثلا امروز تو زیر گذر که داشتم میرفتم،تو این فکر بودم که اه که من چه خرم!! خوب چرا یکی رو وارد زندگیم نمی کنم! اصلا به جهنم که تصور ازدواج کردن هم باهاش حالم رو بد می کنه! یه دوستی ساده...این که اشکالی نداره... 

 به شرافتم قسم می خورم که من به خاطر موقعیتم آدم دورو برم زیاده...کسایی که منو دیدن می دونند...خدا از هرچیزی یه کوچولو بهم داده...هستند کسایی که الان چند ساله که خواسته شون رو تکرار می کنند! 

اما...تو غرور و شخصیت ِ من ِ خر،این جور روابط جا نیفتاده برای خودم(برای دیگران نه ها...میگم که فک می کنم هرکی باید خوش باشه و هرکسی باید باید باید تعدادی از این روابط رو پشت سر بگذاره...هم برای تجربه،هم برای خوشی اش و هم برای...) برای خودم فقط!! یعنی می دونی! حس می کنم که همه ی شخصیت و غرور و غیره و ذالکم به باد میره اگه مثلا به یکی یه جوابکی بدم و روزها باهاش برم خوش بگذرونم و الی آخر...(خوب معلومه آخرش چیه) . تازه بعدشم با همه ی اون کارهای کرده و ناکرده،اوکی! دیت خوبی بود و ایام خوب تری! موفق باشی!  

و بعد مثلا ۱۰ سال بعد تو یه مهمونی با شوهرم ببینمش و بهش لبخند بزنم...***

 

می دونم که احمقی بیش نیستم در این زمینه پس به زحمت ِ گفتنش نیفتید... 

خودم صادقانه اعتراف می کنم که من در این زمینه به شددددت خرم!!!

 

حالا این وسط خنده دار ترین مساله ی موجود می دونی چیه؟؟؟ 

اینه که آدم دور و برت زیاد باشه...کسایی که می دونی واقعا مشتاقند به زندگی کردن باهات زیاد باشند اما...اما بس که تمام این سال ها هی به خودت تلقین کردی که : ببین! حواست رو جمع کن! نکنه یه وقت از سر خستگی و تو تنگنا یه انتخابی بکنی که بقیه ی عمرتو ببازی! احساسی فکر نکن! 

اونوقت دچار سندروم ِ نه! این اون موقعیتی نیست که من همیشه منتظرش بودم! نباید عجولانه تصمیم بگیرم!میشی و همچنان بقیه ی روزهات رو در تنهایی می گذرونی...   

 

منظورم سخت گیری و اینا نیست ها...نه! ولی همش فکر می کنی نکنه چون شرایط بهت تنگ گرفته،یه انتخاب از سر اجبار و عجولانه کنی...

 

 

من همیشه فکر کردم و می کنم که زندگی چیزی نیست جز همراهی دو نفر باهم که حرف هم رو می فهمند و آغوششون همیشه به روی هم بازه... 

 

پول،تحصیلاتُ تیتر،لقب،عنوان و امثالهم نه این که مهم نیست! نه این که من دوست ندارم! نه اتفاقا!منم همه ی این ها رو دوست دارم... ولی اینو ایمان دارم هیچوقت به تنهایی روحت رو ارضا نمی کنند...حداقل در مورد من که این جوریه...هیچ وقت ملاک خوشبختی مطلق نیستند... 

 

دقت کن ها! این حرف ها رو یه دختر خیالاتی و بی تجربه که زندگیش رو رو ابرها و آخرین طبقه از پنت هاوس ِ سرزمین رویاهاش ساخته نمیزنه... یا یه دختری که از سر بی دردی و رفاه و بی غمی نشسته داره این جا برا خودش تزهای روشنفکرمآبانه و امروزی میده! نه ! این حرف ها حرف های یکی مثل منه که تمام این سال ها در سکوت و تنهایی اونقدر به همه چی نگاه کرده و تو مغزش تجزیه و تحلیل کرده که حالا به خوبی می دونه که زندگی یعنی چی...که می دونه از زندگی چی می خواد... 

  و دیگه این که به راحتی تو مغزش پیش بینی می کنه که فلانی ها تو تشکیل زندگیشون چقدر موفق میشند...یا اصلا موفق میشند یا نه... 

 

 

بگذریم... 

 

خلاصه این که تنهایی خیلی حس گندیه!  

 

این حرف ها رو  برا این گفتم که امشب یا امروز که طرفت رو دیدی،با همه وجود دستش رو محکم تر از همیشه فشار بدی و باور کنی که هست و قدر بدونی و با تصور این که اگه الان اون نبود تو توی چه وضعی بودی،چشمت رو روی خیلی از خرده ریزه تفاوت ها و اختلاف ها و کاستی هایی که هست ببندی و یاد بگیری که به شکرانه ی وجودش تو زندگی ات ،کم کم گذشت کردن رو یاد بگیری...  

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

***مشاورم همیشه در مورد این رفتار من می گفت،علیرغم و ظاهر و باطن و برون و درون ِ الگانسنت،این افکار و عقاید فناتیک و ژیانی اصلا به تو نمی خوره و من باورم نمیشه که اینا از دهان تو در میاد  نهال!! :))   (اون اعتقاد داشت که این روابط هر چقدر هم سطحی و زود گذر در زندگی واقعا لازمه حداقل برای وقت گذرونی یا خوش گذرونی...)

 

هه...

تشریف بیارید ادامه ی مطلب!!

ادامه مطلب ...