خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

شوهر ۴

شوهر ۱


شوهر۲


شوهر۳



چون دیدم که ذهن خیلی ها رفته سر این که نکنه شیده با شوهر خواهرش رابطه پیدا کرده باشه،باید در این مورد بگم که:



یه روز از روزهایی که من منزل دوستم مهمان بودم(من زیاد اونجا نمیرم! مثلا از فروردین سال گذشته به این طرف نرفتم.هر وقت دوستم اصرار میکنه،من می کشونم بیرون از خونه برنامه ی دیدار رو) شیده هم به بهانه ی من اومد(کلا درجه ی افتخار رو دارید؟).اخلاقش طوری هست که اگه مثلا ببینه من با خواهرشم،دمار از روزگار همه درمیاره! به خاطر همین حسادتش(البته به قول خواهره) دوستم اکثرا ازش مخفی میکنه...

خلاصه باز ظهر شد و شوهر خواهره اومد خونه.من دیدم که این شیده خیلی با این شوهر خواهره ور میره! مثلا هی میره نیشگونش میگیره بعد خودش هر هر می خنده!!(از او خنده های مسخره ی خاص خودش!) یا مثلا هی چرت و پرت میگه جلو شوهر خواهره و حرف های بی اساس میزنه!! شوهر خواهره هم هی خودشو جمع و جور میکرد و این باز هی خیلی ببخشید ولی کرم می ریخت! چند بار من به قدری متشنج شدم که به آرزو -دختر دوستم گفتم به خاله شیده بگو بیاد برات نقاشی بکشه یا نقاشی ات رو نگاه کنه!! یا خودم صداش میکردم!!

شب قرار بود همه با هم بریم بیرون که من از بس اعصابم از این رفتارهای شیده بهم ریخته بود که عصر به یه بهانه ای در رفتم!

و همون موقع تلفنی جریان رو به یه آدم مورد اطمینان و آگاه گفتم و اونم گفت که با توجه به این خصایصی که تو از این دختر تعریف کردی،همچین رفتاری اصلا بعید نیست!!

البته من دیگه آنچنان شیده رو ندیدم (و همینطور رفتارهاش با شوهر خواهره) و خوب دوست من هم شدیدا آدم سیاستمداری هست و اگر هم خودش چیزی دیده باشه نم پس نمیده و نمیگه! ضمن این که شدیدا خواهرش رو ساپورت می کنه و حمایتش می کنه...

.

..

.

.

.

.

.

.

خلاصه این که وقتی من دیدم از طریق دنیای واقعی نمیشه برای شیده کاری کرد،دست به دامن دنیای مجازی شدم! ضمن این که اوضاع خونه ی شیده اینا هم خیلی خرابه! یعنی شیده اشک همه رو در آورده بس که شوهر شوهر کرده! از صبح تا شب گریه زاری دارن! مامان باباهه هی زنگ میزنن به خواهره که یه کاری بکن و شیده هم به جون هم اونا و هم خواهره و بعضا شوهر خواهره و ایضا من افتاده!!!!



خلاصه شروع کردم تو نت به سرچ سایت های همسر یابی! خوب مثل روز برام روشن بود که ۹۹٪ از این سایت ها پوج و تو خالی هستند...

خلاصه اینقدر گشتم و تحقیق کردم و از منابع مختلف پرسیدم که رسیدم به یه سایت دقیق،رسمی و معتبر!

تو چه کنم و چه نکنم بودم که تصمیم گرفتم تو همون سایت یه آی دی برای شیده باز کنم.

البته اسم رو واقعی نزدم،قد رو به اشتباه (چون واقعا فکر نمی کردم اون موقع که این سایت اینقدر دقیق و معتبر باشه) قدر خودم رو زدم.یعنی زدم ۱۷۰ در صورتی که شیده ۱۵۰ و این طوریاست و بعدم از نظرات دیگه،فرم رو خیلی معقول پر کردم! مثلا سطح توقع،چی می خواهید،چی دارید و ...

وزن هم وزن خودم رو زدم...(گفتم که سرسری پر کردم).

خلاصه یه مدت گذشت و من کلا این مساله رو یادم رفت! یعنی خورد به همون جریان خرداد پر حادثه و اسمشو نبر و اینا!! کلا اینقدر روحیه ام کف پام بود که به تنها چیزی که فکر نمی کردم شوهر برا شیده خانم بود!!!!



تا این که یه شب همین طور که داشتم با تلفن حرف میزدم و لپ تاپ هم مطابق معمول تو بغلم بود(مردم خیلی اضطراری دنبال شوهر می گردند،من و لپ تاپم هم چنان تو بغل همیم!!) داشتم ایمیلم رو چک می کردم که دیدم یه ایمیل دارم از «کامران» که خودش رو کشته که چرا جواب نمی دین؟؟من عااااشق شما شدم! خواهش می کنم! بهم این فرصت رو بدید و غیره و ذالک!!!


آقا منو میگی!! اصلا هاج و واج!!

طرف پشت تلفن هی میگه نهال جان خوبی؟؟؟ من میگم:کاری نداری؟ اون میگه: کجا دارم برات تعریف میکنم! من میگم:باشه بعدا تعریف کن! خداحافظ!!!



خلاصه دوزاری ام افتاد و سریع وارد اون سایته که ۱ماه قبل پر کرده بودم شدم و دیدم که اووووووووووووووووووووووووه !! چقدر خواستگار! چقدرر نامه!

همین جوری هاج و واج شروع کردم نامه ها رو خوندن که دیدم نه بابا! همه آدم حسابی! اصلا یه مورد ناجور یا سرکاری توش نبود!

یه کم تو سایته چرخ زدم که دیگه دهنم باز مونده بود...

.

.

.

.

ادامه دارد...


نظرات 15 + ارسال نظر
نازمنگولا سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ق.ظ http://www.nazmangoola.blogfa.com/

خیلی بامزه است این ماجرا بیچاره ها اونو ببینن که می خوره تو ذوفشون. نکنه خودت شوهر کردی

آره خوب! ما هم از همین می ترسیم...

هیما سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:45 ب.ظ http://www.hima77.blogfa.com

نهال جوووووووون منم دلم از این شوهر اینترنتی ها خواست
زود آدرس اون سایتو بده ببینم خواهر

خصوصی برات میگذارم

۴۰تیکه سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:14 ب.ظ http://40tike.wordpress.com

نهال جان خواهر زودتر بقیه اش رو بگو ببینیم چی شد بالاخره!

باشه عزیزم

روانی سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://www.1psycho.blogfa.com

نهال جون میگم اسم سایته رو بزار همه استفاده کنن : دی

نه خصوصس یگذارم بهتره...حیفه اون جا خراب بشه و اون جو جالب بهم بریزه

غزال سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:10 ب.ظ

چه سایت جالبی باید باشه آدرسش رو نمیگذاری بریم ببینیم
ما هم خیلی وقته درگیر پیدا کردن یک مورد خوب واسه برادرم هستیم این سایته رو بده ما هم امتحان کنیم

راستی شما متخصص فک خوب تو شیراز کسی رو سراغ ندارین؟
مرسی از لطفتون

عزیزم
متخصص فک خوب فقط و فقط دکتر علی محمد اعرابی،سر عفیف آباد

واقعا بی نظیره!
خصوصی برات می گذارم

سلام سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام-سلام-منم هستم
خوشحالم دوباره می نویسید و می خونم
خیلیییییییییی وقته که می خونمتونا-ولی خب صدام در نمی اومد - گفتم مامانم تخو کفتر برام ژختاند خوردم زبونم باز شد حالا:-D
بی صدا همیشه می خونمتون
راستی تنها دختری هستید که تا حالا دیدم از بعضی سادگیها لذت می بره ... مثل یک فنجون قهوه و ...
قبلا هم از این تصویرها می ذاشتید

شاد و خوشبخت باشی گل دختر (گل)(چشمک)(بای)

سلام عزیزم
بابا یه اسم و آدرس دقیق تری چیزی...

آره...من همیشه سعی می کنم از همه چیز لذت ببرم و از همه مهم تر به خاطر به ظاهر کوچک ترین چیزها هم شکرگزارم...

آرام چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ب.ظ http://aaram-helma.persianblog.ir

این تحفه که هرجا بره برش می گردونند که ! درمورد پست من هم ، کاملاً منظورت رو متوجه شدم . کاش می شد راحت و بدون خودسانسوری نوشت . دو خط اول کامنتت رو شدیداً تایید می کنم . حالا نوشتی خبرم کن چون اینقدر حواس پرتم می ترسم یادم بره بیام بخونم ... یادت نره ها !

خدا رو شکر که تونستم منظورم رو برسونم...
چشم حتما آرام جان...

روانی چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.1psycho.blogfa.com

ادرس دوس دارم

چشم

غزال چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام مرسی از دکتری که معرفی کردی
من خودم بهم دکتر رهسپار و دکتر ضمیری رو معرفی کردن درباره اینا اطلاعاتی نداری عزیزم؟
راستی ادرس اون سایته رو هم برام ایمیل کنی ممنون میشم
بازم ممنون بابت زحمت هایی که بهت میدم

آره این دو تا هم خوبند به خصوص ضمیری!
بستگی داره دقیقا برای چه کاری بخوای
بابت اونم چشم...

سمن پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ق.ظ http://doostaneh.persianblog.ir

نهااااااااال!میرسونی جای حساس و کات می کنی!بدو هیجان زده شدم:)) اگه خوبه ما هم با این سایت اقدام کنیم:))

باشه...این روزها اینقدر نگرانم که واقعا سرعتم در همه ی کارها نصف شده...

بذار این ۵شنبه هم به خیر بگذره و دعا کن خونی نریزه و کسی دربند نشه...

ستاره نقره ای پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:14 ق.ظ

قبلا" می‌خوندمت ولی بعدش گمت کردم. امشب اتفاقی پیدات کردم. یکی دو تا از پست‌ها رو که خوندم از روی اسمت، قالب وبلاگ و این که ساکن شیرازی فهمیدم خودتی. شاد و موفق باشی

خیلی خوش اومدی....
یادمه چند باری کامنت ازت داشتم...
خوشحالم که باز هم دیدمت...

انا پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.espenans.blogfa.com

عزیز دلم درست ساعت ده ونیم به اون تلفن زنگ زدم در دسترس نبود اما از این این جوشش احساساتتو مهربانیت متشکرم

متاسفم آنا! من تلفنم باز و روشن بود! من از نظر صحبت کردن و زمان هیچ مشکلی ندارم! هر وقت که راحت تر بودی زنگ بزن

مژگان شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:35 ق.ظ http://mojy25.persianblog.ir

وای چه جالب... بیا بقیشو بنویس ببینیم چی شد آخرش...
راستی من مامان عسلم

می دونم عزیزم شناختمت....

خوش اومدی...

هیما شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.hima77.blogfa.com

نهال زود بیا ادامه داستانو بگو مردیم از کنجکاوی
آدرس اون سایت رو برام نذاشتی که ما هم مستفیض شیم عزیزم

باشه عزیزم از فردا

محسن دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ب.ظ http://khoshbakhtiha.blogsky.com

وبلاگ جالبی دارییه سریهم به وبلاگ مابزن. باتشکر

اوهوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد