خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

فردا امتحان دارم و من تازه شروع کردم به درس خوندن !!!

استادش هم در یک دانشگاه دیگه همکار پدرمه!! بعد خودش عین این شمسی خانم های محل رفته به پدرم گفته که آیا با من نسبتی داره یا نه...

بعد هم جلوی پدرم لیست حضور غیاب ها رو در آورده گفته واقعا که دختر شماست استاد ! حتی یک جلسه هم غیبت نداشتن ایشون !


بعد این کلا ۶ جلسه سر کلاس ما اومد (بقیه اش رو رفت مکه نیومد) ، که من دو جلسه اش رو رسما کیفم رو گذاشته بودم بیرون و تا حضور غیاب کرد در رفتم و یه جلسه ی دیگه هم حضور غیاب که کرد رفت آخر کلاس پیش پسرها بشینه تا بچه ها تحقیق ارائه بدند که من تا پشتش رو راه کرد با کیف از در کلاس پریدم بیرون !!! رفتم دکتر پوست!!


استاده هم همسن منه و آخونده و دکترا داره و بر خلاف هم گروهی هاش،انصافا شانس آورده و به آدم رفته !! گوگولی و بامزه و درست حسابی ه کلا !



خلاصه که من درسش رو تازه شروع کردم و امیدوارم که بتونم تا ظهر شنبه تمومش کنم!


من این دانشگاهم رو خیلی دوست دارم...جدا از معاونین آموزشی و مالی و چند تن از اساتیدش که دانشجوهای پدرم بوده و هستند و من از خیلی جهات (مثل غیبت های مکررم) اونجا راحتم،رشته ام رو خیلی دوست دارم و درس هایی که می خونم.

چون تک به تکش کاربردی است و از همون لحظه در زندگی به دردت می خوره(بر خلاف اکثر رشته ها)، اما به یه کشف بزرگ رسیدم و اونم اینه که من واقعا دیگه حوصله و وقت درس خوندن ندارم و امکانش خیلی خیلی ضعیف ِ که  بعد که درسم تمام بشه دوباره شروع کنم...


در واقع از قرار گرفتن در قالب اجبار فراری ام و دلم می خواد اونقدر رها باشم که خودم رو غرق کنم در کتاب ها و رشته ها و فعالیت هایی که دلم می خواد و خودم اتنخاب می کنم.


حوصله و اعصاب ساعت های اجباری کلاس و استرس میان ترم و پایان ترم و پروژه و این صحبت ها رو ندارم ! چون سیستم آموزشی ایران عملا یه سیستم پر از تنش و استرسه...

از این که چی بپوشی و نپوشی شروع میشه تا تهدید برای حذف شدن درس در اثر غیبت یا ال و بل و یه دور میان ترم و یه دور پایان ترم و بیگاری هایی که اساتید تحت عنوان تحقیق و پروژه و غیره از دانشجوها می کشند تا به نفع خودشون ازش استفاده کنند...

یعنی کلا آرامش نداری...

همه اش تحت فشاری!

.

.

.

.

.

.

خب موارد بالا یه کم اغراق آمیز بود راستش! حقیقت بودها ...اما همه اش این نیست !

واقعیت می دونید چیه؟ 


من رشته و دانشگاهم رو دوست دارم + درصد زیادی از مواردی که در بالا گفتم ولی،من دیگه نمی تونم بپذیرم و زیر بار این برم که بشینم سر کلاسی که رسما ۳-۴ نفر خبر چین و نفوذی داره که خودشونم رسما میان اعلام می کنند که بعله ! ما دیگه از بالا بهمون دستور دادند بدون محافظ  در سطح شهر تردد نکنیم ! بعد بیان لکچر بدن که بعله...«سلام کردن» در هیچ کجای دنیا وجود نداشته و ا س لام بوده که سلام کردن رو باب کرده و الان در غرب کسی به کسی سلام نمی کنه!


به خدا من الان چند ترم ه که ضعف اعصاب گرفتم ! گاهی دلم خواسته رسما با سر برم تو شیشه !


اینقدر که گاهی باهاشون در افتادم گاهی خودم ترسیدم دیگه ...


بعد اخیرا یاد گرفتم اینا دهن که باز می کنند من از کلاس میرم بیرون که کار دست خودم ندم!


خلاصه اینکه می دونم فعلا هر جا که روم آسمان همین رنگ است حالا یه کم بیشتر و کمتر...


اینه که به همین دلیل و به دلیل عدم تحمل ِ قرار گرفتن در قالب های اجباری و زور و استرس و اینا،دیگه فکر نمی کنم فعلا ها من به صورت آکادمیک ادامه بدم درس رو...


ولی پروردگارا ...مباد روزی که بی مطالعه و اندیشه،و بدون برداشتن گامی در جهت تعالی و آگاهی،به تاریکی شب و ظلمت رسم...

آمین!




.

.

.

.



ا-اون مورد پست قبل هم ، فعلا باهاش مواجه نشدم و دارم با خودم تمرین می کنم که به خاطرش اینقدر خودم رو اذیت نکنم و عذاب ندم!


۲-دقت کردید قفل زبونم باز شده دوباره :))


۳-اینقدر دوست دارم اینجا روزانه بنویسم....


۴-موافقید یه برنامه گروهی بذاریم برای ورزش! یعنی همه و همه در قالب این برنامه موظف بشن روزانه حتما ورزش کنند تا ورزش بشه جزو روزانه های روتین و لذت بخششون؟؟ بعد مثلا جدول بذارین همه بیان تا یه مدتی که حداقل بهش عادت کنند،گزارش کارشون رو بنویسند تا بقیه هم بخونند و تصمیم بگیرند؟


۵-کامنت های پست قبل رو بدون جواب فقط تایید می کنم تا از امتحان که برگشتم همه رو جواب بدم.


۶-دلم لک زده بشینم کتاب بخونم غیر درسی ! 






هفته ی عالی ای رو براتون آرزو می کنم...


شاد باشید عزیزانم...





نظرات 3 + ارسال نظر
محدثه شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://entezareshirin86.blogfa.com

موفق باشی توی امتحان.
راستی یه سوال خصوصی: توی چه رشته ای درس می خونی؟البته حدس می زنم در زمینه پزشکی و اینا باشه.
برنامه گروهی ورزشی هم فکر خوبیه.موافقم

Foozool Khanooom شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ http://meandarchi.blogfa.com/

کامپیوتر میخوندی نهال؟!

نهال یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ق.ظ

محدثه...فضول جانم(آخه من خودمو بکشم از این اسم تو؟؟) کامنت هاتون تایید نمیشه... :)
یعنی جواب که به کامنت ها میدم تایید نمیشه ولی بدون جواب چرا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد