خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

کاملا روزمره

-دلم یه درخت کریسمس ِ تزیین شده ی رنگ رنگی می خواد با یه خونه ای که توش پر از شمع های روشن ِ سفید و قرمز و طلاییه و هدیه های فراوون که نشون دهنده ی اینه که هدیه دهنده دونه به دونه همه رو با عشق خریده...  

 

 

 

--ما یه کاج خیلی بزرگ و شکیل داشتیم که مادر ِ خانه چند سال پیش از کیش ابتیاع نموده بودند... تا این که دو سال قبل دیگه از ریختش خسته شدیم و خیلی سخاوتمندانه متنقلش کردیم به لابی ِ آپارتمان ! که با کلی به به و چه چه مواجه شدیم...پارسال اما، نمی دونم کدوم همسایه ی هنرمند و باهوشی،۶ تا گل رز ِ مصنوعی!! آویزون کرد به کاجه!! اینه که الان یکساله کاجمون زیر سایه مون گل ِ سرخ داده!! به همین رمانتیکی!! 

 

 

-دلم هدیه می خواد اونم خیلی زیاد!!! یعنی اینقدر حسش شدیده که نمی تونم ازش بگذرم یا خودم رو دست به سر کنم!!! 

 

 

-امشب از اون شب هایی بود که دونه دونه وبلاگ ها رو شخم زدم تا از اون مدل بلاگ هایی پیدا کنم که مثلا میرن کافی شاپ یه فنجون قهوه بخورن،بعد از در و دیوار و میز و صندلی و دستمالی که آخر سر دور ِ دهنشون رو تمیز کردند هم عکس می ندازن میذارن تو وبلاگشون!! 

 

این یعنی اینکه حوصله ی هیچ چیز جدی ای رو نداشتم...و اینکه مدت هاست که حتی کوچک ترین تفریحی نداشتم...حتی در حد یه کافی شاپ ساده... 

 

 

 

- هاروکی موراکامی،در کتاب فاجعه ی معدن نیویورک میگه: 

 

 «هر وقت افسردگی به سراغم می‌آید شروع به تمیز کردن خانه می‌کنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرف‌ها را می‌شویم. اجاق را گردگیری می‌کنم. زمین را جارو می‌کشم، دستمال ظرف‌ها را تو سفید کننده می‌اندازم، کشو‌های میزم را منظم می‌کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد اتو می‌کشم.» در حالی با انگشت مشروبش را به هم می‌زد ادامه داد: «آن قدر این کار را می‌کنم تا خسته شوم، بعد چیزی می‌نوشم و می‌خوابم. صبح بیدار می‌شوم و وقتی جوراب‌هایم را می‌پوشم، حتی یادم نمی‌آید شب قبل به چه فکر می‌کردم.» 

 

 

راست میگه!! هر موقع روز باشه جواب میده!! در بحرانی ترین شرایط حتی!! امتحان کنید... 

 

 

 

 

-من اصلا از دوران قرمز ِ تقویم زنانه ام شکایت ندارم! اصلا!  فقط با روزهای قبلش درگیرم! یعنی به خوبی ۱۰ روز ، در روح و روانم عزای عمومی برپاست!! خودم هم  اون وسط  ها عین میت میفتم!! 

البته اگه دستم برسه و کسی دم دستم باشه،یه دل سیر هم براش نوحه و مرثیه می خونم و ذکر مصیبت می گم!!  

 

اگه طرف خیلی زیادی دم دستم باشه هم،یهو دیدی شور گرفت منو و در ادامه ی همون عزاداری  و تو سر زنون، پاچه اش رو گرفتم!! 

 

یعنی واقعا باید خوش شانس ترین زن زمین باشی که طرف مقابلت درکت کنه اگه یه دفعه وسط عشق و احساس و ترکیدن قلب های قرمز کوچولو  تو جَو،بهش گفتی: اصلا من می خوام تو بری ریختت رو نبینم هرگز!!! ، بفهمتت و بهش برنخوره و محکم تر بغلت کنه و فشارت بده و ببوسدت و با خنده و شوخی و عشق از اون فضا خارجت کنه... 

 

که اگه این اتفاق بیفته،بعدها ، بعد از خارج شدن از این بحران، آنچه به مرد برمیگرده،عشق و احساسی ده ها برابر ِ اون چیزیه که صرف کرده... 

 

 

البته به قول یه عزیزی (که اینجا رو می خونه و الان احتمالا داره هر هر می خنده) :  

 

 

وقتی خدا داشت شوهر را خلق میکرد به زنان قول داد که  شوهر خوب و ایده آل در هرگوشه از جهان یافت خواهد شد و ... 
 
سپس او زمین را گرد آفرید!!!!   
 
 
 
آاااااه خدای ِ من(با لحن بلوتوث قهوه ی تلخ بخونید)، آخه این چه شوخی ای بود تو کردی خدا؟حواست کجا بود وقت ِ خلق ِ زمین؟؟ مگه قرار نبود محمود رو بعد از این جریان خلق کنی که حواست رو پرت نکنه ؟؟؟ 
 
 
آاااااااه 
 
 
 
 
 
- دنیایی کتاب نخوانده دارم،پروژه های انجام نداده،درس های تلنبار شده و برنامه های لازم الاجرا...دلم می خواد بشینم تک تک کتاب هام رو بخونم...هر روز یه جایی رو کشف کنم و لذت ببرم و عکاسی کنم...هر روز ورزش کنم...برقصم...بخندم...عشق بدم...عشق بگیرم... 
 
 
 
-به نظرم ۲۸ سالگی یکی از نقاط ِ عطف ِ دهه ی بیست ِ زندگیه...یعنی در حین اینکه به یه پختگی ِ مطلوب و بلوغ فکری و تسلط رفتاری رسیدی،هنوز خیلی جوونی و راه ِ پیش ِ روت طولانیه و وقت برای همه چیز داری... 
 
دلم می خواد یه جوری استفاده کنم از ۲۸ سالگی ام، که سال ها بعد، حسرت از دست دادنش رو نخورم... 
 
 
 
 
گاهی اینقدر زندگی رو سخت میگیریم و زیر ذره بین می گذاریم،که انگار قراره تا ابد تو این دنیا زندگی کنیم...یا اینکه لحظات و موقعیت هامون دوباره و دوباره تکرار میشند... 
غافل از این که تمام مدتی که ما داریم زندگی  و وقایع و روابط و گذشته و حالمون رو، سختگیرانه برررسی می کنیم،عمریه ِ که داریم از دست میدیم و دیگه برنمی گرده... 
 
به قول شاعر شهر ما : سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.... 
 
مخاطب اصلی این مطلب خود ِ منم که باید ذره بین کلفت و به درد نخورم رو پرت کنم از زندگی ام بیرون و رها تر و سبک تر زندگی ام رو ادامه بدم... 
 
 
 
 
-پست کاملا روزمره و ساده ای بود...به یاد قدیم ترهای وبلاگستان ِ فارسی ... :) 
-به سوال های خصوصی هم با ایمیل جواب میدم.  
 
 -امیدوارم سلامتی و شادی و عشق و موفقیت،همیشه و همیشه اجزای لاینفک زندگیتون باشه...  
-امیدوارم بابانوئل امسال برای کشورم آزادی،صلح،ثروت و آرامش بیاره... 
 
 
شاد شاد شاد باشید.... 
 
 

 

 

 

 

                 

                 

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
آزاده دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ

خیلی زیبا ۲۸ سالگی رو توصیف کردی
مثل همیشه زیبا نوشتنی
ممنون
آرزو میکنم روزهای شادی رو در پیش رو داشته باشی

مرسی عزیز دلم

امیدوارم تو هم همیشه شاد و سلامت و موفق و خوشبخت باشی...

می بوسمت عزیز دلم

قزن قلفی دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://afandook.persianblog.ir/

میدونی چیه نهال ؟ من همیشه جدیت تو رو تحسین میکردم ولی همیشه یک جای آه هم کنارش باز میذاشتم برای اینکه زیادی سخت میگیری . خوشحالم که امروز دیدم خودتم به این نتیجه رسیدی . چون راستش برخلاف تزم که همیشه میگم تا حرف نزنی مشکلی حل نمیشه اینبار خیلی سختم بود بهت بگم اشتباهت کجاست و چرا همیشه غمگینی . گاهی باید تو زندگی آوانس بدی . به خیلی ها و بیشتر از اونا به خودت . درسته قاطعیت برای رسیدن به هدفها خیلی مهمه ولی همیشه باید ببینی و بسنجی که داری چیو با چی معامله میکنی ؟ در ازای رسیدن به هدفت داری چیو از دست میدی ... خلاصه که بیشتر به این حست فکر کن . ایشالا پاپانوئل برای تو امسال یه یار شفیق و مهربون بیاره ...

دقیقا باهات موافقم قزن جان دقیقااا


دارم سعی می کنم مشتم رو یه کم شل تر کنم تا دنیا مثل آب با اون مشت فشرده شده از دستم خارج نشه...


خیلی خیلی دلم می خواد در جریان احوالاتت قرار بگیرم اما می گم شاید خودت....

در ضمن اگه هر جا مشکلی داشتم لطفا حتما بهم بگو...

این برای من نهایت خوشبختیه که دوستانم که منو خیلی خوب میشناسند اصلاحم کنند...

شاد شاد شاد شاد باشی دوست قدیمی و صمیمی من

yalda دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ

چه پست جالبی‌ گذاشتی،منم جدیداً خیلی احساس افسردگی می‌کنم،اصلا هیچ حس و حالی‌ ندارم،خسته‌ام &هزاران مورد دیگه،ولی‌ چه می‌شه کرد،گاهی اصلا دلم نمیخواد از تخت بیام بیرون،از حموم کردن،آشپزی &...متنفر شدم،ولی‌ خوب بدی شوهر داشتن اینه که باید خودتو بکشونی.ولی‌ باز شما نهال جان هنوز ازدواج نکردی ،کسی‌ هی‌ ۲۴ ساعته گیر نمیده آخه چرا ناراحتی‌.عصبی هستی‌&....

راستی‌ نهال جان من جدیداً خیلی‌ از این جوشهایی میزنم که بزرگ و قرمز(چرکی نمی‌شه)و جاشم تا چند وقت میمونه،میدونی‌ علتش چی‌ احتمالا؟درمانش چی‌؟اریترومایسین هم زدم ولی‌ اثر نکرد؟

پاینده باشی‌

یلدای خوبم...

مشکلات جوش و موهات احتمالا به هم مرتبطه...حتی اگه ریشه ی عصبی داشته باشه...

افسردگی هم یه جای دیگه دارم می نویسم...
در جریانی که :)


من منتظر جواب آزمایشاتت هستم تا با هم به نتیجه برسیم.باشه؟

شاد باشی عزیزم

kiana دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ

nahal jonam postet chegadr gashang bod,,be in fekr mikonam ke chegadr dostet daram azizam

درود بر تو کیانای خوبم...
چقدر تو همیشه محبت داری به من...

باور کن همیشه ی همیشه برات دعا می کنم...دعا می کنم که به آرامش و خوشبختی برسی...

نازی دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://http://havayehoseleh.blogfa.com/

سلام نهال تو هم سالم و شاد و عاشق و موفق باشی

درود بر تو نازی خوبمممممممم

دوست دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
خدا قوتتون بده
من که باید براتون بیشتر از گذشته دعا کنم کاش میتونستم کاری کنم .
همش بیادتونم
اس ام اس دادم رسید؟
تعارف نکنید
نمیخوام اذیت بشید.
مواظب خودتون باشید

سلام

اس ام اس تون رو گرفتم جواب هم دادم...

من وامدار محبت های خالصانه ی شما هستم تا ابد...

محتاج دعاهاتون هستم بیشتر از پیش...

امیدوارم همیشه سلامت و موفق و سربلند باشید...

به راستی انسان نیکی هستید...



گل دخترهاتون رو سلام برسونید از جانب من...

شیلا سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ

باور کن خوندن روزمره هات هم اونقدر می چسبه و حال میده که گاهی به صدتا پست غیر روزمره علمی می ارزه

من جدددددی جدی جدی عااااشقتم.... و اون انرژی مثبتی که داری و کاملا به ادم متنقل میشه...

اون رو همین رو به یکی از بچه های وب نویس که فکر کنم هم رو دیدید هم می گفتم


شاد و سلامت و موفق باشی همیشه شیلای خوبم

mahnaz_ پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ق.ظ

نهال جونم اگه پیش خودم بودی برات کادویی میگرفتم که لذت ببری
خواهری مهربونم من اگه برات کادو بگیرم,چه جوری میتونم به دستت برسونم؟
نهال جونم تو رو خدا همش برام انرژی مثبت بفرست
من شدیدا به دعا و انرژی مثبت احتیاج دارم
نهالی جونم یه کمی برام از انرژی مثبت میگی
مثلا اینکه چیکار کنم یا چه کتابیرو در این زمینه بخونم
نهالی جونم یه سوال,در مورد ریکی اطلاعات داری که بهم بدی؟
نهالی مهربون,عشق من از خوندن مطالبت لذت میبرم
برات بهترینهارو ارزو میکنم
خیلی دوست دارم
راستی نهالی میشه ایمیلتو به من بدی
مراقب خودت باش عزیز دلم
بووووووووووووووووووس

بووووووووووووووس
فدات شم الهی با این همه مهر...

همین که میگی یک دنیا لذذذذذذت داره....و من همین مهرت برام کافیه و ازش سیراب میشم...

جواب تک تک سوال هات رو توی یه پست مفصل مینویسم...
یه عاااالم انرژی مثبت مال تو ....
آرزو می کنم که همه ی زندگی همیشه به عالی ترین شکل به نفع و صلاح تو پیش بره نازنینم...

یه دنیا می بوسمت...


ایمیل من هم:

nahal_sarsabz@yahoo.com


شاد شاد شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد