خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

بخندم؟گریه کنم؟

بعد از فنگ شویی اتاقم،حدود ۱۵۰ جلد کتاب رو که اکثرا رمان بودند و نو، و دیگه برام کاربردی نداشتند رو گذاشتم بیرون و نیت کردم که برم همه رو اهدا کنم به کتابخانه... 

با برادرم رفتیم به مدیریت کتابخانه های استان،و تو اتاق معاونت...وقتی به خانمه کفتیم،یه زهر خندی تحویلمون داد و گفت که «ورود هر گونه رمان،هرچند هم ساده اما با محتوای عشق و عاشقی و روابط بین دو نفر به کتابخانه های دولتی و عمومی  ممنوع شده و الان هم هر چی هست مال قبله!!» 

 

 

گفت که روزانه تعداد خیلی زیادی مراجعه می کنند برای امانت گرفتن رمان حتی رمان های «فهیمه رحیمی» اما ما نه موجودی داریم و نه اجازه داریم جدید وارد کنیم... 

 

 

دیگه خودش به قدری اندوهگین شده بود که ما کلا غممون کمرنگ شد! بیشتر حنده مون گرفته بود!! 

بعدش فکر می کنید چطور شد؟؟ 

برادرم سر ماشین رو کج کرد به سمت خیابون دهنادی(محل خرید و فروش کتاب های دست دوم) و کل اون ۱۵۰ جلد کتاب رو + کتاب های دانشگاهی و دبیرستانی منو روی هم به قیمت ۴۷ هزار ۵۰۰ تومان فروخت و بعدش دوباره سر ماشین رو کج کرد سمت شاندیز شیراز و  با پول حاصله ،دو دوست شیشلیک سفارش داد و رفت دستشویی رستوران اومد و خیلی خونسرد رو به من که داشت خون خونم رو می خورد نتیجه گرفت که : کلا غصه نخور نهال جان!! باید ش....د به این مملکت!!!!!! 

 

 

 

 

 

  

 

و اینگونه بود که از ترس به گناه اتادن قشر کتاب خوان و گسترش عشق و عاشقی در جامعه،پول حاصل از این کتاب ها با دو پرس دنده ی گوسفند معامله شد...باشد که فرهنگمان غنی تر و غنی تر گردد...

نظرات 9 + ارسال نظر
غزل دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:41 ب.ظ http://www.khaste2000.blogfa.com

کلا باید بگم دل ادم می سوزه. یه نویسنده می شینه روزها و ماه ها و سالها زحمت می کشه حالا هر چی مزخرف یا خوب می نویسه و چاپ می کنه و این همه پول چاپ و کاغذ داده می شه بعد این مملکت ما که داداشت خوب امده اون تیکه را اجازه نمی ده توی کتابخونه هاش رمان باشه چرا؟؟؟ چون خیلی خیلی افکار مملکت دارای ما قرون وسطایی هست و حال به هم زن. در کل ششکلیک شاندیز نوش جانتان. خوردم می دونم که می ارزیده. منم شیرازیم از دوستای نورث

نازی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ب.ظ http://havayehoseleh.blogfa.com/

نهال کتابخونه خصوصی نبود بدی اونجا

سیلوئت سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ق.ظ http://silhouette.blogfa.com

حالا همون آمار از هر ده نفر دو نفر کتابخونمونم نزول می کنه می رسه به منفی ۱۰ !!! چون قشر زیادی از کتاب خونای ما رمان دوستن و با خوندن یه داستان عشقی کمی روحشون سبک می شه و دلشون حال می یاد. ای بیچاره مردم ما ! :‌(
می گم ولی من جای تو بودم وای میستادم دم کتابخونه هر دختر دبیرستانی رو می دیدیم اغفالش می کردم چارتا از کتابامو می دادم دستش می گفتم بیا برو حالشو ببر بعدم تو مدرسه دست به دست کن بره :)))

باورت میشه حتی حاضر بودم با هزینه ی خودم بفرستم برای هرکی که واقعا می خواد...

اما اون لحظه دستم به هیچ جا بند نبود...

صدف مامان آیرین سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ق.ظ http://daryadechashmeman.persianblog.ir

عزیزم سلام.یه راهنمایی ازت میخواستم.من یه دخترک 3.5 ساله دارم.و اصلا رقص بلد نیست.cd آموزشی نیست که واسش بذارم و یکم یاد بگیره؟ لطفا راهنماییم کن.
مرسی

عزیزم معمولا سن آموزش رقص ۴ سال به بالاست و کلاس های رقص ۴ سال به بالا رو قبول می کنند...

تا اون موقع هم،علاوه بر شوها،سی دی های رقص «ایرانی» روحی ساوجی هم خوبه...یعنی روانتر از خردادیانه و من دیدم بچه های کوچولو هم باهاش تمرین می کنند...

اما در کل فعلا به نظرم بهتره براش حالت تفنن باشه تا اجبار ضمن اینکه حساسیتت رو ستایش می کنم و منم اعتقاد دارم رقص برای یه دختر و ظرافت و لوندی اش ضروریه...

رها-ستایش سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ

خوب عضو سایت bookcrossing می شدی و همه رو میذاشتی تو خیابون و... تا مردم ردارند بخونند....

اون اولی رو اصلا در جریان نبودم،اما تو خیابوووووووون؟؟؟رهاااااااا یه چی میگیا
همون اول سبزی فروش ها و کبابی ها برشون میداشتن که دختر :)

تفکرات یواشکی یک.. سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ب.ظ http://malousak88.persianblog.ir

اولا نوش جونت پول کتابات!

نهال جون من میخوام یه چند روزی بیام مسافرت شیراز
خانوده ام فرهنگین . میخوام از خانه معلم استفاده کنم
گفتن میشه اما مشکل اینه که شاید اتاق داشته باشن شایدم نه . بهم گفتن باشگاه فرهنگیان هم میتونم استفاده کنم میتونی بهم بگی چند اتاق داره و در چه حدیه و .... ممنون میشم راهنمایی ام کنی

ببین باشگاه فرهنگیان از خانه ی معلم بهتره و توی خیابون حر هستش و به نظر هم شیک میاد(خانواده ی منم فرهنگی اند). بعدهم تمام باشگاه های فرهنگیان نمیشه رزو کرد و باید شانسی بری...
اما در کل به نظرم خوبه...

شماره اش رو هم می تونم برات بگیرم اون که توی خیابون حُر هست.

نیلوفر سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ب.ظ http://delneveshtehayenilo.blogfa.com

سلام نهال خانم . من از وبلاگ نورث عزیزم میام . منم شیرازم. اول در مورد پستت . واقعا" چی بگم . شده دوره تفتیش عقاید اونم بدرقم. راستش یه سوال داشتم اونم این که تو شیراز کلاس رقص داریم یا نه ؟ اگه هست کجاست عزیزم

عزیزم کلاس رقص عمومی ، توی باشگاه اکسیزن اول زرهی هست.
خصوصی من جایی میرفتم که خانمه رفت انگلیس و یه دختر دیگه هم هست به نام آوا که خیلی گرون میگیره و زیادی قوانینش من درآوردیه هرچند رقصش قشنگه!
مثلا هر جلسه اش نیم ساعته!!!!!

دوست شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام نهال جان
از بابت همه چی متشکرم
حدس میزنم شوخی کردین وگرنه ما همه اهل بیت یعنی چهارنفری عاشق مطالعه و خانم و بچه ها که حسابی اهل رمان خواندن هستند اگر واقیت داره کاش خبرش را به ما داده بودید ولی بازم تو روحیتون میبینم که این پست را برای ... زده باشید
مواظب خودتون باشید

سلام

نه به خدا همه رو دام رفت!! یعنی حاضر بودم که با جون و دل همه رو به کسی که دوست داره تقدیم کنم اما اون لحظه هیچ راه و کسی به ذهنم نرسید بدبختانه...

حتی خواستم تو وب بزنم گفتم اکثرا ساکن تهران هستن من چه طوری بفرستم

واقعا متاسف شدم به دستتون نرسیده

اما بازم هسسسسسسسسسسسسسسست

mahnaz سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ

سلام نهال جون
من تازه با وبلاگت اشنا شدم
خیلی وبلاگت قشنگه
من از خوندن اینجور وبلاگا لذت میبرم
عزیزم درسته که خواهر نداری ولی شاید یه دوست بتونه جبران نداشتن خواهرباشه برات
نهال جون میشه بگی چند سالته و چی خوندی و کجا کار میکنی
من مهنازم
26 سالم شده
ریاضی کاربردی خوندم
مجردم
دوست دارم عزیزم
هر وقت دلت گرفت رو من حساب کن
در ضمن اینجا خصوصی نمیشه گذاشت؟

عزیز دلم ...

من مجرد و شاغلم و ۲۸ سالم هست...

مرسی بابت اینهمه لطف و مهربونیت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد