خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

چه کنم؟

خوب راستش رو بخواهید من به خاطر دادگاه پنجشنبه  استرس دارم!


اول به خاطر این که دلم اصلا نمی خواهد ریخت نحس این پسره ی روانی و فک و فامیل مدعی و بی تربیتش رو ببینم.

دوم هم به خاطر این که پدرم پنج شنبه ها،استاد پروازی ِ یه شهر دیگه است و چون پنج شنبه ی اون هفته هم دانشگاه تهران سمینار داشته و کلاسش رو تعطیل کرده،این هفته نمی تونه این کار رو بکنه و  نم تونه با من بیاد و خودش هم ناراحته...



یعنی من تنها باید برم دادگاه؟؟ متنفرم از اون جا و محیطش!! چکار کنم واقعا؟ بخوام هم رضایت بدم به هر حال پنج شنبه رو باید برم! تو این ۴۸ ساعت باقیمونده هم که فرصت نمیشه تا حداقل ازدواج کنم که نخواد تنها برم!!! 



هر چند که جعل عنوان و شروع به آدم ربایی و مزاحمت برای بانوان ، از نظر عمومی هم مجازات داره و حتی اگه من هم رضایت بدم ،قانون فعلا آزادش نمی کنه...




من برام اون پسره اصلا مهم نیست! اصلا دلم نمیسوزه که با بدترین شرایط تو زندانه!چون اون یه جانی ه!! مساله این جاست تا وقتی این پرونده بازه و من هم به عنوان شاکی اش، خوب طبیعتا از این رفت و آمد ها و دردسرها زیاد دارم! یعنی در واقع باز این جا منم که آسیب میبینم!

برا همین میگم رضایت بدم تا راحت شم و دغدغه ام تموم شه...

.

.

.

.

.

.

.

.

.نظر شما چیه؟؟ جای من بودید چکار میکردید؟ پاش می ایستادید تا مجازات شه یا از حق خودتون میگذشتید و به قانون می سپردینش؟؟

تا فردا شب بیشتر وقت نیست....بگید چکار کنم؟؟



نظرات 18 + ارسال نظر
پریناز چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ق.ظ

سلام.داستانتون رو خوندم.واقعا چطور میخواین رضایت بدین؟؟!!!من که هر چقدر هم دردسر داشت تا آخرش میرفتم.
امیدوارم دیگه هیچ وقت اینجور اتفاقا براتون نیفته.

nima چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ق.ظ

man boodam ta akharesh va mistadam

labod alan hame daran vasat nane man gharibam bazi dar miyaran ta rezayat bedi
vaghti rezayat dadi hamina age 2 rooz bad bebinanet tof too sooratet mindazan

ghanoon ine ke to shekayat koni
age rezayat bedi mesle ine ke khodet mikhasti bahash beri

hatman ba ye vakil sohbat kon ke age shekayateto pas gerefti oona chi kar mitoonan bekonan. eadeye hesysiyato tohmato ,.... mamoolan enghadra ham alaki nist

خادم چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ق.ظ

سلام نهال جان
صبح چهارشنبه شما بخیر
امید که روز خب و کم استرسی را داشته باشید
نمیدونم چرا نگران هستید در بسار از اوقات انسان مجبوره برخی از اوقاتی را سپری کنه که اصلا باهاش موافق نیست وشما هم که انسان مقاوم و با تجربه و فهمیده ای هستی و اصلا نباید استرسی بخود را بدی .
در هر حال در مقاطعی از عمر ادم باید خیلی چیزها را تجربه کنه ولازم هست مطمئن باش جریان به راحتی حل میشه و نمیخواد دغدغه ای داشته باشی.
ضمنا با مدیریت صحیح بنحوی که فکر نکنند از ادامه ان ترسیدی و اینده مشکلی برات بوجود بیاد سعی کن جریان را البته با اخذ تعهد که بعهدها ایجاد مزاحمت برات نکنه و سابقه ای از این برخورد باشه از لحاظ خودت جریان را خاتمه بده لیکن موارد مرتبط با جرم عمومی ان که حتما پیگیری میشه و ربطی بشما نداره.
در هرحال استرس نداشته باشید
اگر هم لازم هست تا خدمت باشیمو و بعنوان یه همراه باهاتون در جلسه حضور پیدا کنم
بی تعارف من امادگی اینکارو دارم
موفق باشید
شما بزرگتر و معظم تر از انی هستی که در مقابل این نوع از چالشها کم بیاری و اینها هم روندی است تو زندگی که برا همه پیش میادو نگرانی نداره وعادیه
مواظب خودتون باشید

بیتا چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:46 ق.ظ

من بودم به قانون میسپردمش و خلاص .اعصاب مواجه شدن با آدمهای حقیر رو ندارم.
مواظب خودت و روحت باش

مرکوری چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ

من یا از اول بیخیال میشدم و شروع نمیکردم یا اگه شروع میکردم حتما تا آخرش وایمیستادم.هر چند که از کارهای اداری و حقوقی و البته محیط این جور جاها اصلا خوشم نمیاد و خاطره خوبی ندارم.

ساتین چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ق.ظ

نهال جون
اولا ممنون از لطفت به من
از این خبرها هم نیست
نهال جون همونطوری که خودت گفتی این آدم باید مجازات بشه
یکی از عوامل تشدید کننده این مسائل و نا امنی تو جامعه ما همینه که مخصوصا خانمها زود رضایت میدن یا اصلا شکایت نمی کنند
می فهمم محیط اونجا ناجوره
اما تو صاحب حق هستی
متهم که نیستی
قانون داره ازت یه بار هم شده حمایت می کنه اونم تو نذاری؟
چرا استرس؟
چرا آسیب؟
فقط وقتت تلف میشه اینو می دونم
اما آدم باید پای حقش بایسته
اینو می دونم که در دراز مدت چون خانمها معمولا جایی که باید ایستادگی نکردن مردم جری شدن
مثل کوه محکم بایست
با خونسردی هر چه تمامتر و بدون اینکه از احساساتت بیخودی مایه بذاری برو هر کاری لازمه انجام بده
تنت هم بیخود نلرزون
برای هر چیزی که نباید از احساسات لطیفمون استفاده کنیم
حیفه
عین یه کار اداری برو دنبالش
حرص و جوش هم نداره

دختره چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ http://likepoison.blogfa.com

من بودم پاش وایمیستادم.

north چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام والا خودت بیبن اí عصاب دادگاه رفتن داری پی گیرش باش اما اگه واقعا حوصله نداری بی خیال شو . منم اگه جات بودم همینجوری می شدم واقعا رفتن تو اون محیط اعصاب فو لا دین می خواد.بوسسسسسسس

آریانا چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

نمی دونم
بعید می دونم مجازات بشه یعنی این کشور بی قانون امیدی بهش نیست
وقت خودمو تلف نمی کردم اینقدرم که حتماْ برو بیا داره

آقای رگبار چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.ragbarha.blogfa.com

والا چی بگم نهال جان
اون جوری که تو ترسو نااحتی کشیدی حق یاریه که بره تا حالش جا بیاد .
دروداقع مجازات جایگزینی نداریم . البته اینا می رن تو زندون اوستا میشن میان بیرون

فرناز چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

آره قبول دارم که دردسر داره برات. اما فکر کنم من اگه بودم اصلا دلم نمیومد همچین آدمی را ببخشم. تا تهش وایسا

قاصدک چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ب.ظ

نمی تونی وکیل بگیری؟می خوای من باهات بیام؟

پرنسس جنی چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ب.ظ http://hastie.blogsky.com/

نهال خانمی . چه تو بخوای و چه نخوای اون محکوم میشه . ولی سعی کن از حقت دست نکشی . یادته چی به سرت اومد؟ من یه بار این بلا سرم اومده ولی به خاطر اینی که طرف کلی پارتی داشت و خانواده شهید در اومد و کلی فامیل همسر رو واسطه کردن مجبور شدم رضایت بدم ولی شرط گذاشتم .( البته به وخامت جریان تو نبود .) اما هر وقت بهش فکر میکنم پیمون میشم از رضایتم .
مواظب خودت باش .

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ب.ظ

نترس ... استرس هم نداشته باش دختر ... یه عوضی بیشتر نیست ... قوی و محکم باش ... فردا هم زود تموم میشه ...
نترس ... بی خیاله استرس ... اگه ادامه هم نمی خوای بدی این جلسات رو حداقل فردا خیلی محکم باش ...
اگه بودما کاری می کردم هرگز نخواد بیاد بیرون عوضی ...
اگر خیلی این فکرها اذیتت می کنه تردید نکن و تمومش کن ... نمی دونم ...شاید روحیه ها فرق کنه .... ما از بچگی می گفتیم یا ابالفضل یا یاعلی ... ذکرشون هم آرووم می کنه دل آدم رو ...
عقلم میگه حقتون رو بگیرید و احساسم میگه کنار بکشید تا اذیت نشید ... شاید اینجا ندای احساسم قوی تر باشه ... می دونم ...
ولی هرکاری می کنید فردا با تموم قدرتتون تو دادگاه حاضر بشید و محکم حرفهاتون را بزنید و یاد یه ماجرایی افتادم ... یاد یه جمله توی یک شکواییه ... امیدوارم اجرای عدالت علی را ببینیم ...
اون تقریبا جملهه بود
قوی و محکمه محکم باش دختر ... ان شالله همه چیز درست میشه(چشمک)
راستی سلام

خادم چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
تا یازده شب منتظر موندم تا بیائیدو از حالتون باخبر بشم نیومدید اگر تونستید برام از جریان فردا کامنت فوری یا pmبذارید
ممنونم و تشکر میکنم
اوقات خوبی داشته باشید و فردایی ارام

سمن چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ب.ظ

میدونم خیلی سخته اما اگه من بودم میرفتم.این مملکت که حساب کتاب درستی نداره!یهو دیدی پرونده شاکی نداشت مختومه شد!و باز این آدم میره سراغ یه نفر دیگه!:( کاش بتونی با دوستی آشنایی بری و تنها نری.

بهار پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ق.ظ

آخ عزیزم... من باید بگم شرمنده ام... من فقط خواستم یه وقت توی معذوریت قرار نگیری...
قربونت برم من... مرسی از کامنتت... بی نهایت خوشحالم کردی...

در مورد اون آدم ربا... والا من که خودم رو جای تو میذارم میمونم چیکار کنم... از یه طرف نمیشه ازش گذشت کرد و از طرف دیگه هم آرامشت خیلی بیشتر از این حرف ها اهمیت داره... تنها بدون پشتیبانی یه مرد قدم به دادگاه گذاشتن خیلی وحشتناکه... اگه واقعا میشه به قانون ایران اعتماد کرد که از حق نگذرن شاید بهتر باشه خودت رو از این تنش دور کنی تا اسیب نبینی... ولی واقعا به شرطی که قانون اون رو به سزای عملش برسونه... چون اصلا نمیشه ازش بگذری...
بازم مطمئنا خودت بهتر میدونی... حرفای من شاید درست نباشه...
میبوسمت عزیزدلم...

نهال : پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:24 ق.ظ

پریناز،نیما،خادم،بیتا،مرکوری،ساتین،دختره،نورث،آریانا،آقای رگبار،فرناز،قاصدک،پرنسس جنی،بامداد،سمن و بهار عزیزم!
خیلی خیلی خیلی ممنون از محبتتون...
تک به تک نظراتتون رو خوندم و فقط منتظرم امروز ببینم قاضی چه جور آدمیه...
امیدوارم بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم .

بازم بی نهایت از همتون ممنونم و خوشحالم که هستید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد